غرب از ایران چه می‌خواهد؟

نوع مطلب: مقاله

رضا فضلعلی؛ پژوهشگر مهمان سابق

اصلی‌ترین علت ایجاد سازمان ملل پیگیری مسائل حقوق بشری بود، جنگ جهانی دوم و مسائل مربوط به نسل‌کشی سبب شد تا با یک اجماع جهانی ارگان جدیدی که مانع وقوع تراژدی‌های مشابه در آینده شود، به ‌وجود آید. منطقی بنیادین که صلح و امنیت بین‌المللی جامعه بشری بعنوان مرجعی جهانی را با تغییر در ساختاربندی آینده، با ساز و کارهایی در اختیار شورای امنیت قرار داد. متاسفانه این ساز و کار در طول زمان در بحران‌های گوناگون نشان داد که کارایی لازم را در عمل نداشته است. بدلیل ساختار و شکل حق رای کشورهای پیروز و قدرتمند جنگ  در این سازمان تعارضی خواسته و یا ناخواسته بین مشروعیت و قانون با واقعیت موجود در تعاملات بین‌المللی بوجود آمد که مدیریت پایدار در نظم و امنیت جهانی را زیر سوال بُرد. بگونه‌ای که اگر نظم بین‌الملل در جهت منافع دلخواه قدرت‌های بزرگ و صاحب حق رای (وتو) نباشد، اگرچه در بین افکار عمومی ملت‌ها مشروعیت نداشته باشد، با کارشکنی‌های گوناگون غیر عادلانه، بدون آنکه دیگر کشورها نیز در عمل تاثیر خاصی داشته باشند، تایید نمی‌شود و یا پایدار نخواهد بود.

لذا جهان بدنبال چگونگی مسیر دیگری برای تغییر در برزخ وضع موجود برخواست، همانگونه که جیمز روزنا معتقد بود، نظمی در درون بی‌نظمی وجود دارد که دلیلش رفتار و تصمیم‌های بازیگران است، بازیگرانی که دیگران را نه می‌بینند و نه می‌شنوند. شوربختانه هنوز هیچ قاعده و عملکردی توانایی عبور از این آشوب و بحران جهانی را حداقل در 25 سال گذشته، نداشته است. واقعه 7 اکتبر پس از دو سال با توافقی نامشخص، و یا حمله اسرائیل و ایالات متحده به ایران، نظاره‌گری و بی عملی مراجع جهانی به ویژه سازمان ملل را آشکارتر ساخت. در چارچوب تحولات و نظم خاورمیانه، در بررسی بحران هفتم اکتبر، معتقدم طراحی و برنامه‌ریزی حمله حماس به اسرائیل که خواسته یا ناخواسته ایران نیز درگیر آن شد را با وجود برخی موفقیت‌ها، یک خطای فاحش راهبردی بود؛ زیرا آسیب‌های انسانی، آثار و پیامدهای بوجود آمده را تا چندین سال آینده پیش‌بینی نکرده بودند.

از این جهت شرایط برای ایران در عین حالی که شاید نقاط قوتی داشته، نقاط ضعفی هم می‌تواند داشته باشد؛ با این تحلیل تا جایگاه ایران در تحولات خاورمیانه به شکلی دلخواه سر و سامان نیابد، شرایط مطلوب برای قدرت‌های جهانی در منطقه نیز در دسترس نخواهد بود. براین باورم در حال حاضر هدف غرب، جهت دادن  ایران به روایت‌هایی شبیه فروپاشی لیبی یا سوریه نمی‌باشد؛ زیرا آشفتگی ایران، باعث سرایت ناآرامی و آشوب به اطراف و حتی افزایش قیمت منابع انرژی در جهان خواهد شد. به همین علت ترامپ در عین حالی که به ایران حمله نظامی می‌کند، و هر از چند گاهی تهدید در سخنانش را فراموش نمی‌کند، در شرم‌الشیخ مصر دست دوستی را بسوی ایران در تعارضی آشکار بین منطق روابط ‌بین‌الملل و منطق حقوق بین‌الملل بصورت علنی دراز می‌کند. از این‌رو معتقدم مسیری را که در ارتباط با ایران شروع شده، مگر در موارد خاص پیش‌بینی نشده قابل توقف یا تغییر نیست و کاری هم از دست سازمان‌های بین‌المللی و قدرت‌های درجه دوم در عمل بر نمی‌آید؛ با وجود اختلافات فراوان اروپا با ایالات متحده (البته در مورد ایران هیچ اختلافی نیز با هم ندارند)، یکی از شروط قدرت‌های اروپایی برای تاخیر در آغاز اسنپ‌ بک، توافق و مذاکره مستقیم با ایالات متحده نمونه بارز آن می‌باشد.

بی‌پرده بگوییم؛ قدرت‌های جهانی از واشنگتن تا مسکو، از بروکسل تا پکن، هر کدام، ایران را از زاویه‌ای متفاوت می‌نگرند؛ یکی به دنبال توافق، دیگری در پی مهار، و سومی در فکر شراکت. اما در نهایت، سؤال اصلی پابرجاست: قدرت‌های جهان از ایران چه می‌خواهند؟ جمهوری اسلامی ابتدا بایستی تکلیف خودش را مطابق با خواست نظم قدرت‌های بزرگ جهانی، هر چند که عادل هم نیستند، را مشخص کند؛ تا این چالش‌ها در جهت میل قدرت‌های بزرگ اتفاق نیفتد، این درگیری‌ها ادامه خواهد داشت و امیدی هم به ساز و کارهای بین‌المللی نیست. ایران با تمامی جایگاه و عظمت تا ابد نمی‌تواند با شعارهایی بر علیه دیگران در تعاملات جهانی حضوری موثر داشته باشد و چالش‌های موجود را حل کند، همانگونه ‌که با عربستان سعودی و مصر برخی مشکلات، حداقل در ظاهر حل شد. کشوری که در درون جامعه‌اش فقر، تفرقه و خصومت باشد، در روابط خارجی نمی‌تواند در مواضع ملی خود با اقتدار پافشاری کند، زیرا اقتدار در جهت منافع همگانی از درون سرزمین به خارج از آن با مشروعیت حاکمیت، حرفی برای گفتن خواهد داشت.

احتمالا مهمترین ویژگی شرایط و فضای روابط بین‌الملل در حال حاضر و حتی در آینده، درگیری‌های پنهانی بدون دشمنی علنی را خواهیم داشت، بگونه‌ای که تعداد فراوانی از کنشگران و بازیگران غیر دولتی تاثیر‌گذار فعالیتشان بیشتر از امروز خواهد بود، لیکن شکل و دامنه فعالیت آنها در چارچوب مورد نظر قدرت‌های بزرگ بویژه چین و ایالات متحده شدیداً کنترل خواهد شد، نه آنچه که هدف مورد نظرخودشان است!

از نگاه نویسنده، نظام حاکم ایالات متحده، بدنبال تجهیز و ساختن بلوکی پایدار است که تحت اختیار و اراده در حوزه نفوذ خودشان باشد، چه بسا روسیه و ایران نیز در این چارچوب بایستی قرار داشته باشند. بدون تردید فردی همچون ترامپ و امثال او نظریه‌پردازان این ماجرا نیستند، آنان فقط نقش اجرایی این تفکر را به عهده دارند؛ زیرا هدف تثبیت و یا افزایش نقش اساسی خود در نظم آینده جهان است. به همین سبب در اوج درگیری و جنگ اروپا با روسیه و حمله نظامی به ایران و انواع تحریم‌ها، ترامپ از صلح و روابط حسنه در آینده با این دو کشور در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌هایش می‌گوید، به همین علت برخی از تحلیلگران رابطه ترامپ با پوتین را مثبت ارزیابی می‌کنند. از سوی دیگر چینی‌ها نیز به ادامه فضای موجود علاقه‌مند هستند؛ آنان هم کمتر از آمریکا بدنبال یارگیری در ادامه این روند، نمی‌باشند.

شاید برخی حتی معتقد باشند که کشورهای منطقه به چه صورت فکر می‌کنند، فراموش نکنیم، اغلب کشورها بدنبال افزایش نفوذ و قدرت و بهره برداری از دیگر کشورها هستند و در این مسیر معمولاً هیچ اصولی را نیز رعایت نمی‌کنند؛ به همین علت آنچه در رسانه‌ها و سخنرانی‌ها از طرف دولتمردان عنوان می‌شود با آنچه که در اتاق‌های در بسته سیاست‌مداران تصمیم گرفته می‌شود بسیار تفاوت دارد. همانگونه که در سازمان ملل در رابطه با موضوع مکانیزم ماشه (اسنپ بک) با اینکه بسیاری از رایزنی‌ها قبل از جلسه انجام شده بود، نیز مشاهده کردیم از ۱۵ رای فقط ۴ کشور، موافق لغو تحریم‌ها به نفع ایران بودند. با چنین تفکری در حاشیه آخرین اجلاس سازمان ملل بنابر گفته عراقچی، نماینده ترامپ (ویتکاف) جهت مذاکره حتی مستقیم حاضر نشد، زیرا ایران شرط گفتگو را فقط در مورد حل مسائل هسته‌ای و تحریم‌ها قرار داده بود. بنابر شواهد موجود غرب دیگر منحصراً مذاکره در مورد مسائل هسته‌ای را نمی‌پذیرد، بحث آنان بر سر قدرت بُرد موشک‌ها یا کنترل چالش نیروهای نیابتی و شبیه به آن است که بدون هیچ اغماض و گذشتی مطرح می‌کنند. در نهایت تاسف، برای ایران راهی نگذاشته‌اند به جز این که باید به پیوند الگوی مطلوب نظم قدرت‌های جهانی بپیوندد. لذا برای نظم دلخواه آینده، هیچ چانه زنی از طرف ایران و عقب نشینی از سوی غرب خصوصاً ایالات متحده، نسبت به سال‌های گذشته قابل قبول نیست.

بدون تردید تمامی مسائل مطرح شده، حدس و گمان نویسنده می‌باشد، زیرا در جهان سیاست و روابط جهانی شاید با ایجاد یک اتفاق یا حادثه و طوفانی در گوشه‌ای از زمین تمامی نظریه‌های فوق دگرگون شوند. به باور من مشکل اساسی ایران با موجودیت اسرائیل فراتر از درگیری سرزمینی با فلسطینی‌هاست، زیرا بحث اصلی ایدئولوژیک است. شاهد این مدعی نیز دولت خودگردان و همچنین حماسی که می‌جنگیدند، در حال حاضر به کوتاه آمدن و توافق راضی هستند. اما هنوز در جمهوری اسلامی ایران در رابطه با نابودی اسرائیل صحبت و شعارهای زیادی شنیده می‌شود، لیکن اغلب کشورها، از بیان چنین مسائلی، برداشتی منفی دارند. بر همین اساس شرایط برزخی، نه صلح و نه جنگ را در میانه تحریم‌های سازمان ملل بر ایران تحمیل کرده‌اند.

به‌گمان من زمان مانند گذشته دیگر به نفع ما نمی‌باشد؛ همانگونه که مذاکرات در گذشته بهتر از امروز بوده؛ روزها و ماه‌های آینده نیز برای مذاکره مناسب‌تر از امروز نخواهد بود. آری، توافق حماس با اسرائیل، یا مذاکرات ترامپ با پوتین در مورد جنگ با اوکراین، هیچکدام شکست یک طرف به حساب نمی‌آید زیرا ترک مخاصمه، می‌تواند موفقیتی دو جانبه باشد. شک ندارم آنان بدنبال تضعیف ایران برای ترک مخاصمه‌ای اجباری بر مبنی همان ساختاری که در ابتدای بحث مطرح شد، می‌باشند؛ ایرانی که در شرایط انزوا، قدرت داد و ستد آشکار حتی با همسایگانش را نداشته باشد. به همین دلایل ایران باید در مذاکره مستقیم یا غیر مستقیم بر سر هر موضوعی به جای دشمنی علنی با کشور و یا گروهی خاص، صرفاً به منافع خود فکر کند، همانگونه که بسیاری از همسایه‌های ما با وجود روابط پنهانی با اسرائیل، در ظاهر آنان را محکوم می‌کنند و مردم کشورهایشان، (حتی در غرب) علیه جنایات بشری بر علیه اسرائیل نیز تظاهرات کردند.

به عنوان دانش‌آموز علوم سیاسی براین باورم که بایستی همیشه در تمامی مذاکرات با حفظ احترام به اصول و ارزشها حضور داشته باشیم، تا زیر فشارها و محاصره رویدادها، خواسته یا ناخواستهدر موقعیت دفاعی قرار نگیریم. در محافل گوناگون بین‌المللی با گفت و شنود، بدون تعصب، در کمال اقتدار برای رفع تحریم‌هایی که باعث عدم توسعه و نارضایتی مردم شده است را با دادن و گرفتن امتیاز بدون هیچ تردیدی شرکت کنیم، تا در جنگ‌های احتمالی مجبور به دادن امتیاز نشویم، تا کشور را از این وضع موجود که شاید تفکر کارزار نظامی نیز در بین دوست و دشمن نیز باشد را از خود دور نماییم؛ بایستی به این اصل معتقد باشیم که بدون تعامل و مذاکره برای درگیری‌ها پایانی متصور نمی‌باشد. اگر بپذیریم برخی از تصمیم‌ها و سیاست‌های گذشته اشتباه بوده اشکالی نخواهد داشت، زیرا فهم این موضوع، خودش گامی منطقی و رو به جلو به حساب می‌آید. با احترام و حفظ هویت‌ها در جهت منافع ملی با اتکا به ملت و اقتدار در جهت رفاه و امید به آینده، می‌توان مذاکره‌ای عقلانی را با اعتماد به نفس شروع کنیم، جهان امروز جهان وابستگی‌های متقابل است.

بر این اساس تحولات خاورمیانه، وابسته به نظمی جهانی است که در حال حاضر از نظم درون منطقه‌‍‌ای شکل می‌گیرد و تا زمانی که جغرافیایی همچون خاورمیانه در شرایط با ثباتی قرار نگیرد، برنامه‌ریزی و طراحی برای حاکمیت نظم کلی دلخواه وجود نخواهد داشت. ایران به بلندای تاریخ، گذشته‌ای نیک با منابع فراوان انسانی و غیر انسانی با ارزشی داشته و دارد، اما در ابتدا بایستی جایگاه امروز خود را در جهان بصورت واقعی بداند و مانند بسیاری از کشورها تلاش کند، از هیاهو و غوقا سالاری منفی خود را دور نگه دارد؛ زیرا با هر سخنرانی و مصاحبه‌ای در هر سطح و اندازه‌ای، موضوع توسط دشمنان خیلی زود بدلخواه خودشان، منعکس و نتیجه‌گیری می‌شود. آنگاه در تعاملی چند سویه، بدنبال اهداف کوتاه مدت و بلند مدت با حفظ اصول خویش، بتدریج با برنامه‌ریزی‌های عقلانی در جهت پیشرفتی که منافع ملی و جمعی در نظر گرفته شده باشد، حرکت نماید.


نویسنده

رضا فضلعلی

رضا فضلعلی، پژوهشگر مهمان مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه در گروه روندهای فکری در خاورمیانه  است. نامبرده دانش آموخته دکتری علوم سیاسی گرایش مسایل ایران در دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج می باشد. حوزه مطالعاتی او مسائل خاورمیانه و تروریسم نوین است.


1.دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
2.پیام هایی که حاوی تهمت یا بی احترامی به اشخاص باشد منتشر نخواهد شد
3.پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد


عادل مهدیزادگان
چهارشنبه، ۰۵ آذر ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۱۶:۰۴ |
با تاییددیدگاه تحلیلی وجامع نگارنده و راهکار ارائه شده،توجه به اذعان جسورانه ترامپ به فاشیست بودن خود ،حساسیت شرایط را دو چندان جلوه میدهد.