عربستان سعودی؛ در حال گذار پارادایمی از رانتیرسم نفتی به کاپیتالیسم فناورانه

نوع مطلب: مقاله

 

رسول صفرآهنگ دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران و مدیر گروه اقتصاد سیاسی خاورمیانه

سفر اخیر بن سلمان به امریکا که با ملاقات مستقیم با دونالد ترامپ و امضای قرارداد خرید جنگنده‌های اف-۳۵ همراه بود، نه تنها نشانه‌ای از احیای روابط دوجانبه پس از دوره‌ای از تنش‌های سیاسی بود، بلکه نمادی از یک تحول بنیادین در استراتژی‌های عربستان سعودی به شمار می‌رود.

 این رویداد، که در چارچوب سیاست‌های "چشم انداز ۲۰۳۰" عربستان و رویکرد "نخست آمریکا" ترامپ رخ داد، ریاض را از یک بازیگر ایدئولوژیک حاشیه‌ای به یک کنشگر مرکزی در عرصه ژئواقتصادی تبدیل کرد و بدون نیاز به به‌رسمیت شناختن رسمی اسرائیل، موقعیت عربستان را به عنوان قدرت برتر منطقه‌ای تثبیت کرد. اما چگونه عربستان توانسته روش خود را در بازی بازیگران خاورمیانه تغییر دهد؟ تحلیل پیش رو، با تکیه به بررسی پیامدهای ژئوپلیتیکی این سفر می‌پردازد و شیفت از ایدئولوژی به اقتصاد را در بازی قدرت خاورمیانه برجسته می‌کند. تحلیل حاضر، که بر پایه واقع‌گرایی ساختاری (Waltz, 1979) و نظریه گذار هویتی (Hudson, 2007) استوار است، ابتدا به پیامدهای کلی می‌پردازد، سپس سه رکن اساسی تحول را واکاوی می‌کند، لایه‌های گذار پارادایمی را تشریح می‌نماید و در نهایت نشان می دهد چگونه عربستان سعودی در حال بازتعریف نقش خود در نظام بین‌الملل است.

پیامدهای ژئوپلیتیکی: از ایدئولوژی به اقتصاد

سفر بن سلمان به واشنگتن، که با تعهد به سرمایه‌گذاری گسترده در بخش‌های فناوری، هوش مصنوعی و انرژی‌های تجدیدپذیر آمریکا همراه بود ، نه تنها روابط اقتصادی عربستان و امریکا را به سطحی بی‌سابقه ارتقا داد، بلکه توازن قدرت در خاورمیانه را به طور اساسی بازتعریف کرد و عربستان را به عنوان یک قدرت در حال توسعه نشان داد که از طریق استراتژی تعادل نرم، با قدرت‌های نوظهور مانند ایران و چین مقابله می‌کند. این تعادل، که بر پایه ابزارهای اقتصادی بنا شده، شیفتی نوآورانه از ایدئولوژی‌های سنتی پان‌عربیسم یا اسلام‌گرایی سلفی به سمت ژئواکونومی ایجاد کرده و ریاض را قادر ساخته تا بدون ورود به درگیری‌های مستقیم نظامی، منافع خود را دنبال کند.

این در حالی است که مهار ایران، به عنوان تهدیدی بلفعل برای عربستان که از طریق حمایت از گروه‌های نیابتی مانند حوثی‌ها نفوذ خود را گسترش می‌دهد، یکی از انگیزه‌های کلیدی این سفر بود و قرارداد اف-۳۵، با قابلیت‌های پیشرفته‌اش، عربستان را از وابستگی به دفاع‌های منفعل رها کرده و به آن اجازه می‌دهد تا برتری هوایی را در منطقه خلیج فارس حفظ کند. از سوی دیگر، مهار نفوذ چین، که از طریق ابتکار کمربند و جاده به دنبال گسترش حضور اقتصادی در خاورمیانه است، با سرمایه‌گذاری سعودی در شرکت‌های آمریکایی مانند تسلا پیگیری شد و این رویکرد نه تنها آمریکا را به شریک برد-برد تبدیل کرد، بلکه ریاض را قادر ساخت تا زنجیره‌های تأمین جهانی را به نفع خود بازسازی کند و از وابستگی به مسیرهای تجاری چینی فاصله بگیرد. این تحول، که عربستان را از هویت سنتی حافظ حرمین شریفین به رهبر ژئواقتصادی خلیج سوق داده، نشان‌دهنده گذار از دولتی پیرو در نظام دوقطبی جنگ سرد به کنشگری مستقل در محیط چندقطبی پساجنگ سرد است و قدرت‌سازی چندبعدی ترکیبی از قدرت سخت نظامی، نرم فرهنگی و هوشمند اقتصادی وابستگی سنتی ریاض به واشنگتن را به وابستگی متقابل نامتقارن تبدیل کرده، جایی که عربستان از اهرم‌های اقتصادی مانند کنترل قیمت نفت برای تأثیرگذاری بر سیاست‌های آمریکا بهره می‌برد و این استراتژی، ریاض را در موقعیتی قرار می‌دهد که بتواند بدون قربانی کردن استقلال خود، منافع بلندمدتش خود را پیگیری کند. علاوه بر این، این سفر با تأکید بر سرمایه‌گذاری‌های مشترک در حوزه‌های نوظهور مانند هوش مصنوعی، نشان داد چگونه عربستان در حال تنوع‌بخشی به اقتصاد خود است و از مدل نفت‌محور به سمت یک اقتصاد مبتنی بر نوآوری حرکت می‌کند، که این تغییر نه تنها ریسک‌های ناشی از نوسانات بازار انرژی را کاهش می‌دهد، بلکه ریاض را به عنوان یک بازیگر کلیدی در زنجیره‌های ارزش جهانی موقعیت می‌دهد و در نهایت، این پیامدها را می‌توان به عنوان بخشی از یک استراتژی بزرگ‌تر دید که خاورمیانه را از عرصه‌ای ایدئولوژیک به میدانی اقتصادی تبدیل می‌کند.

 سه رکن اساسی: توانمندسازی دفاعی، سرمایه‌گذاری فناوری، و دیپلماسی انرژی

در همین راستا سرمایه‌گذاری گسترده در فناوری‌های آینده، که بخشی از صندوق سرمایه‌گذاری عمومی عربستان است ، اقتصاد سعودی را از رانتیرسم نفتی رها کرده (Yates, 1996) و آمریکا را به بازارهای سعودی وابسته می‌سازد، در حالی که این وابستگی متقابل بر پایه شبکه‌های اقتصادی نوین استوار است و ریاض را به هاب فناوری خلیج فارس تبدیل می‌نماید. این رکن، با تمرکز بر فناوری‌های دوگانه که هم کاربرد نظامی و هم تجاری دارند، ریاض را قادر می‌سازد تا از مزایای اقتصادی برای تقویت قدرت سخت خود بهره ببرد، در حالی که این رویکرد اقتصادی، عربستان را از ریسک‌های تحریم‌های بین‌المللی مصون می‌دارد و آن را به شریکی جذاب برای قدرت‌های غربی تبدیل می‌کند.

به همین دلیل، دیپلماسی انرژی هسته‌ای ، عربستان را در موقعیتی قرار می‌دهد که بتواند انرژی هسته‌ای را به ابزاری برای تنوع منابع انرژی تبدیل کند و از وابستگی به نفت فاصله بگیرد، در حالی که مذاکرات با آمریکا ریاض را به عنوان یک بازیگر مسئول هسته‌ای معرفی می‌کند و در مجموع، استراتژی عربستان را به یک مدل جامع تبدیل کرده که قدرت نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک را در هم می‌آمیزد تا ریاض را در برابر چالش‌های آینده مقاوم سازد.

 سه لایه گذار پارادایمی: اقتصادی، امنیتی، و هویتی

گذار پارادایمی در نظم خاورمیانه، که تغییر بنیادین الگوهای تفسیری را نشان می‌دهد (Kuhn, 1962)، در لایه اقتصادی با حرکت از رانتیرسم نفتی به کاپیتالیسم فناورانه آغاز می‌شود، جایی که سرمایه‌گذاری‌های گسترده عربستان اقتصاد دانش‌بنیان را تسریع کرده و ریاض را از وابستگی به درآمدهای نفتی به سمت نوآوری فناوری سوق می‌دهند (Hertog, 2010). این چرخش، ریاض را به عنوان پیشگام اقتصادی منطقه‌ای برجسته می‌سازد و جریان سرمایه را به ابزار قدرت تبدیل می‌کند تا عربستان بتواند در بازارهای جهانی رقابت کند و از بحران‌های انرژی مانند کاهش تقاضای جهانی نفت عبور کند. این گذار اقتصادی، که با پروژه‌هایی مانند شهر نئوم همراه است، عربستان را قادر می‌سازد تا زنجیره‌های ارزش جدیدی ایجاد کند و مثلاً، با سرمایه‌گذاری در انرژی‌های تجدیدپذیر، نقش خود را در گذار جهانی به اقتصاد سبز تقویت نماید.

در لایه امنیتی، گذار از امنیت جمعی عربی به امنیت سایبرنتیک رخ داده، که ادغام سیستم‌های سایبری در قرارداد اف-۳۵ عربستان را در برابر حملات دیجیتال مقاوم می‌سازد  و مدل امنیت شبکه‌ای را جایگزین پیمان‌های سنتی می‌کند ، تا ریاض را به عنوان محافظ دیجیتال خلیج موقعیت دهد، جایی که تهدیدات سایبری از سوی بازیگرانی مانند ایران یا هکرهای روسی به یک چالش اصلی تبدیل شده و عربستان با سرمایه‌گذاری در فناوری‌های سایبری، می‌تواند شبکه‌های انرژی و زیرساخت‌های حیاتی خود را حفاظت کند. در حالی که این گذار عربستان را از وابستگی به ائتلاف‌های عربی سنتی رها کرده و به آن اجازه می‌دهد تا با قدرت‌های جهانی مانند آمریکا و اروپا همکاری‌های امنیتی جدیدی برقرار کند و امنیت منطقه‌ای را بر پایه فناوری بازتعریف نماید. لایه هویتی، تحول از رهبری جهان عرب به قدرت میانجی جهانی را برجسته می‌سازد، جایی که میزبانی اجلاس‌های بین‌المللی مانند G20 و مذاکرات با قدرت‌های بزرگ مانند چین، هویت سعودی را از ایدئولوژیک به پراگماتیک تغییر می‌دهد و آن را به پل بین شرق و غرب تبدیل می‌نماید.

این گذار هویتی، که با اصلاحات اجتماعی داخلی مانند حقوق زنان همراه است، عربستان را به عنوان یک دولت مدرن معرفی می‌کند و چالش‌هایی مانند انتقادات حقوق بشری را با دیپلماسی فرهنگی پاسخ می‌دهد، در حالی که این لایه ریاض را در موقعیتی قرار می‌دهد که بتواند میانجی‌گری بین قدرت‌های متخاصم مانند آمریکا و چین را بر عهده گیرد و هویت جدید خود را به عنوان یک قدرت میانجی جهانی تثبیت نماید، که این سه لایه در هم تنیده، گذار پارادایمی عربستان را به یک فرآیند جامع تبدیل کرده که نه تنها خاورمیانه را تغییر می‌دهد، بلکه تأثیرات جهانی دارد.

 چه چالش هایی در برابر عربستان قرار دارد؟

دیپلماسی بن سلمان در نوامبر ۲۰۲۵، که عربستان را بدون عادی‌سازی رسمی با اسرائیل به قدرت منطقه‌ای تبدیل کرد، شیفت از ایدئولوژی به اقتصاد را تسریع بخشید و با مهار مؤثر ایران و چین، تعادل ژئوپلیتیکی خاورمیانه را به نفع ریاض تغییر داد، در حالی که این تحول ریاض را به عنوان رهبری که قادر است منافع ملی را در محیطی پیچیده پیگیری کند، معرفی نمود. با این حال، چالش‌هایی مانند نوسانات بازار نفت، که می‌تواند سرمایه‌گذاری‌های فناوری را تحت تأثیر قرار دهد، یا تنش‌های داخلی ناشی از اصلاحات سریع اجتماعی، این گذار را تهدید می‌کنند و موفقیت عربستان بستگی به توانایی بن سلمان در حفظ تعادل نامتقارن با آمریکا دارد، جایی که ریاض باید از وابستگی بیش از حد اجتناب کند و همزمان، روابط با قدرت‌های شرقی مانند چین را گسترش دهد.

منابع

  • Hertog, S. (2010). Princes, brokers, and bureaucrats: Oil and the state in Saudi Arabia. Cornell University Press.
  • Hudson, V. M. (2007). Foreign policy analysis: Classic and contemporary theory. Rowman & Littlefield.
  • International Institute for Strategic Studies (IISS). (2024). The military balance 2024. Routledge.
  • Kuhn, T. S. (1962). The structure of scientific revolutions. University of Chicago Press.
  • Mearsheimer, J. J. (2001). The tragedy of great power politics. W.W. Norton.
  • Waltz, K. N. (1979). Theory of international politics. Addison-Wesley.
  • Yates, D. A. (1996). The rentier state in Africa. Africa World Press.


نویسنده

رسول صفرآهنگ

رسول صفرآهنگ، پژوهشگر مهمان مرکز پژوهش‌های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه در گروه روندهای فکری در خاورمیانه می‌باشد. نامبرده فارغ‌التحصیل دکتری علوم سیاسی با گرایش اندیشه سیاسی از دانشگاه تهران است. حوزه مطالعاتی وی شامل بررسی مبانی الهیاتی اندیشه‌های سیاسی در خاورمیانه می‌باشد. آقای صفرآهنگ، عضو پیوسته گروه روندها و جریان‌های فکری خاورمیانه و عضو وابسته گروه اقتصاد سیاسی کشورهای خاورمیانه و گروه مطالعات سیاست خارجی اروپا در خاورمیانه می‌باشد.


1.دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
2.پیام هایی که حاوی تهمت یا بی احترامی به اشخاص باشد منتشر نخواهد شد
3.پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد