پویایی منازعات فرقه‌ای در سوریه پسا اسد: آیا جنگ داخلی دیگری رخ خواهد داد؟

نوع مطلب: مقاله

محمدرضا بابایی؛ عضو گروه یک و پژوهشگر مهمان در مرکز مطالعات استراتژی خاورمیانه

منطقه لوانت قرن‌ها است که به کانون منازعات فرقه‌ای تبدیل شده است. اگر چه این منطقه دوران کوتاهی از ثبات و انسجام اجتماعی را در برهه‌هایی از تاریخ تجربه کرد؛ اما در اغلب بزنگاه‌های سیاسی، تنش‌های فرقه‌ای عملا باز تولید و شکل جدیدی به خود گرفتند. ریشه این تنش‌ها و درگیری‌های مذهبی متشکل از یک سلسله عوامل و عناصر در هم تنیده است. از این رو، برای درک ماهیت این منازعات، فهم درهم تنیدگی‌های دموگرافی و ژئوپلیتکی احساس می‌شود. موقعیت ژئوپلتیکی منطقه شامات، از دیرباز این منطقه را به یک گرانیگاه ایدئولوژی‌ها و اندیشه‌ها  تبدیل کرده است که در آن فرق و مذاهب در یک نقطه تلاقی با هم مواجه می‌شوند. همانطور که اشاره شد، این موهبت یا عقوبت بیشتر معلول موقعیت ژئوپلتیکی منطقه شامات می‌باشد. فقدان اقتدار مرکزی در این منطقه قرن‌ها احساس می‌شد و کمتر قدرت سیاسی وجود داشت که توانست اقتدار خود را بر این منطقه تحکیم و تثبیت نماید. موقعیت جغرافیایی سرزمین شامات که کوهستان‌های صعب العبور، صحرا و دشت‌های مسطح را در خود یکجا دارد؛ یکی از عناصر کاتالیزور در شکل‌گیری شبه آنارشی‌ها و حکومت‌های گریز از مرکز بود. این شرایط و ظرفیت ژئوپلتیکی بستر سیاسی و اجتماعی را برای گسترش نفوذ فرقه‌های مذهبی عدیده‌ای در سپهر سیاسی این منطقه فراهم کرد. از میان این فرقه‌های مذهبی نقش دروزی‌ها و علویان بیش از پیش در تاریخ تحولات سوریه برجسته است. هر چند که خواستگاه و مهد مذهب نصیریه (منسوب به محمد بن نصیر که بعدها پیروان آن علوی نامیده شدند) در کوفه و مذهب دروزیه در قاهره عصر المستنصر بالله فاطمی بود، اما ژئوپلتیک سرزمین شام به مثابه دژ مستحکمی از آنان در برابر رقبای سیاسی محافظت و بقای آنان را تضمین نمود.

سوریه: دگردیسی ناقص دولت- ملت

در هنگامه جنگ اول جهانی، سرزمین حجاز نقطه انطلاق یک قیام عربی بزرگی بر ضد عثمانی‌ها شد. این قیام با حمایت نیروهای متفقین و به رهبری شریف حسین و فرزندانش انجام گرفت. هدف اصلی این قیام مسلحانه در وهله نخست، تشکیل یک امارت عربی مستقل بود؛ اما به دلیل تضاد منافع میان فرانسه و بریتانیا بر سر آینده منطقه در دوران ما بعد از جنگ جهانی اول، این هدف به تشکیل کشور موسوم به سوریه بزرگ( سوریه و لبنان کنونی) تقلیل یافت و سرانجام فصیل بن حسین مدت کوتاهی بر این سرزمین حکومت کرد. فرانسوی‌ها که از توافق سایکس-پیکو با بریتانیا رضایت چندانی نداشتند؛ سرانجام به سوریه حمله کردند و این کشور را به مدت بیش از دو دهه تحت الحمایه خود قرار دادند. حضور فرانسه در منطقه لوانت در دهه‌ 1920 تا 1940 شکل و ساختار دموگرافی سوریه و تاثیر آن بر نظام سیاسی آتی این کشور را تحت تاثیر قرار داد. در این دوره، هر یک از گروه‌های مذهبی برای کسب قدرت و استقلال سیاسی _ اجتماعی بیشتر به یکی از بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی تمایل پیدا می‌کردند. مسیحیان منطقه لوانت از قرن 18 به عنوان یکی از متحدان طبیعی فرانسه در این منطقه محسوب می‌شدند و علاوه بر آنها، گروهی از نخبگان اجتماعی جامعه اهل‌سنت سوریه نیز دوران قیمومیت فرانسه بر کشورشان را درس‌هایی برای تمرین دمکراسی و حکومت مدنی می‌دانستند. شکری القوتلی در راس این نخبگان قرار داشت که بعد از استقلال سوریه، اولین رئیس جمهور این کشور شد. نزدیکی نخبگان سنی مذهب به فرانسوی‌ها بیشتر در راستای حفظ تمامیت ارضی سوریه و ایجاد یک توزان سیاسی در برابر علوی‌ها و دروزی‌ها بود. روابط میان علویان ساحل سوریه با فرانسه دوفاکتو بود. از یک سو علویان به دلیل واگذاری منطقه علوی‌نشین اسکندرون به ترکیه در سال 1939، از فرانسوی‌ها ناراضی بودند. زیرا این اقدام توازن دموگرافی در سوریه را به ضرر این اقلیت مذهبی تغییر داد. از سوی دیگر، جذب بسیاری از جوانان علوی در ارتش محلی تحت اشراف فرانسه، آنها را از حاشیه جامعه سوریه به متن آن سوق داد و تاثیر مثبتی در وضعیت اقتصادی آنان گذاشت. حضور چشمگیری اقلیت علوی در ارتش محلی در دوران قیمومیت، به آنها کمک کرد تا نقش و جایگاه خود را همچنان در نهادهای نظامی سوریه پسا فرانسه حفظ نمایند و سرانجام با کودتای نظامی قدرت را به مدت بیش از پنج دهه در دست بگیرند. در رابطه با دروزی‌ها شرایط کمی متفاوت است. روابط میان این اقلیت مذهبی با فرانسوی‌ها تقریبا آشتی ناپذیر است. این دشمنی‌ها به اواسط سده هجدهم باز می‌گردد، زمانی که جنگ‌های مذهبی میان جامعه دروزی و مسیحیان مارونی درگرفت و سرانجام با ابتکارات دیپلماتیک پاریس، اوضاع به سود مسیحیان رقم خورد. این امر باعث شد تا در دوران جنگ جهانی اول و حتی پس از آن، دروزی‌ها بیشتر به بریتانیا و متحد سنتی آنها در منطقه اردن متمایل شوند. لازم به ذکر است که دروزیان در سال 1925به رهبری سلطان پاشا اطرش قیام بزرگی را علیه فرانسوی‌ها آغاز کردند و آتش این قیام به دیگر مناطق سوریه تسری یافت. مناسبات مبتنی بر گرایش و تمایلات مذهبی و تقلیل ملی‌گرایی به رویکردهای فروملی که نقش بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی کم و بیش در آن مشهود است، سبب اصلی شکست دولت- ملت‌سازی در سوریه شد و این کشور را به وضعیتی که امروز مشاهده می‌کنیم رساند.

سوریه از استقلال تا گذار از بعث

استقلال سوریه هرگز به انسجام ملی در این کشور منتج نشد؛ بالعکس، منازعات فرقه‌ای در هر دوره‌ای به شکلی باز تولید شد و سوریه را بارها تا جنگ داخلی سوق داد. اما بعد از به قدرت رسیدن حافظ اسد، اقتدارگرایی که توسط ارتش بر جامعه اعمال شد؛ برای سال‌ها این منازعات فرقه‌ای را به سان آتش زیر خاکستر نگه داشت. ناگفته نماند که جنگ‌های میان اعراب و اسرائیل از یک سو و جنگ داخلی در لبنان، تاثیر بسزایی در مسکوت گذاشتن این تنش‌ها گذاشت. دوره حافظ اسد، بستر مناسبی را برای اقلیت‌های مذهبی از جمله علوی‌ها و دروزی‌ها فراهم کرد. به قدرت رسیدن یک رئیس جمهور علوی فرصت را برای بسیاری از علویان مهیا کرد تا سهم بیشتری را از توزیع قدرت در مقایسه با گذشته نصیب خود سازند. این قاعده در رابطه با دروزیان هم صادق بود. در دوران قبل از به قدرت رسیدن حافظ اسد، جامعه دروزی همواره در مظن اتهام همکاری و همسویی با اسرائیل و اردن قرار می‌گرفت. اما در دوران اسد، آنها نیز نسبت گذشته، سهم بیشتری از قدرت را به خود اختصاص دادند.

رخداد موسوم به بهار عربی که در روزهای پایانی سال 2010 از تونس آغاز شد؛ دیری نگذشت که سوریه را نیز متاثر نمود. اعتراضات مردمی در سوریه که از 18 مارس 2011 آغاز شد، ظرف پنج ماه به یکی از خونین‌ترین جنگ‌های داخلی تاریخ معاصر منطقه تبدیل شد. جنگ داخلی که هدف آن سرنگونی حکومت اسد بود؛ سوریه را به فصل جدیدی از منازعات فرقه‌ای سوق داد. تنها با گذشت یک سال از این جنگ، گفتمان جهادگرایی فراملی به جای گفتمان ملی‌گرای سکولار حاکم شد؛ علت این امر، رشد و نفوذ گروه‌های سلفی و کاهش تدریجی نقش گروه‌های مسلح معتدل و سکولار بود. قدرت گرفتن گروه‌های اسلامگرا و در راس آنها گروه موسوم به دولت اسلامی، جامعه جهانی را نسبت به هر گونه گذار سیاسی در منطقه محتاط‌تر از گذشته نمود. زیرا این نگرانی امنیتی وجود داشت که خلاء‌ قدرت ممکن است بستر را برای رشد و ظهور گروه‌های بنیادگرا فراهم کند. ورود ائتلاف مبارزه با تروریسم به رهبری آمریکا و مداخله نظامی روسیه به تدریج موازنه را به سود دولت مرکزی تغییر داد و این تحول، برخی از جریان‌ها و گروه‌های با عقبه اسلامگرایی رادیکال را به دگردیسی واداشت. تحولی که از خلال آن قرائت‌های عمل‌گرایانه و در عین حال کثرت‌گرایانه‌تری از اسلام سیاسی ارائه می‌داد تا از طریق آن به نوعی خود را با جامعه جهانی همسو نشان دهند. برخی معتقدند که این چرخش‌های ایدئولوژیک بیشتر یک تاکتیک سیاسی برای تعامل با کنشگران عرصه سیاست بین‌الملل است.

حمله نظامی روسیه به اوکراین در 24 فوریه 2022 و رخداد 7 اکتبر 2023 در غزه، دو تحول مهمی بودند که نقش مهمی در بازنگری سیاست‌های ایالات متحده و غرب در قبال خاورمیانه ایفا کرد. حکومت سوریه اگر چه در خلال جنگ داخلی سوریه عملا بخش قابل توجهی از ظرفیت‌های اقتصادی و قدرت سیاسی خود را از دست داده بود؛ اما سعی داشت جایگاه بین‌المللی خودش را به تدریج بازیابد و مناسبات تازه‌ای را با کشورهای عربی منطقه و ترکیه آغاز نماید. در ادلب نیز، ابو محمد الجولانی ( احمد الشرع) از طریق حکومت نجات، مناطق تحت سیطره خود در شمال غرب سوریه را اداره می‌کرد و نهادهایی که یک حکومت به آن نیاز داشت را در این مناطق تاسیس کرد. بازه زمانی مارس 2020 تا 27 نوامبر 2024 فرصتی بود تا احمد الشرع مدل و سبک حکمرانی خود را به جامعه جهانی نشان دهد و به آنها چنین القاء کند که قادر است تا در دوران گذار نقش مثبتی ایفا نماید. اگر چه نسبت به نیات الشرع تردید و تشکیک‌های زیادی در واشنگتن وجود داشت، اما جنگ در اوکراین و حادثه 7 اکتبر باعث شد تا ایالات متحده و غرب در صدد تضعیف محور مقاومت و به چالش کشیدن هژمونی روسیه در منطقه مبادرت نمایند. حمله نظامی اسرائیل به حزب الله در لبنان، در نهایت مقدمه را برای از سرگیری عملیات نظامی مخالفان مسلح و در نهایت سقوط اسد، فراهم کرد. نزدیک به یک سال از سقوط حکومت اسد می‌گذرد اما این کشور همچنان بخشی از مسیر پر تلاطم گذار را طی می‌کند و تحولات اخیر اثبات کردند که سوریه همچنان فاصله زیادی با حکمرانی مطلوب دارد.

 دوران گذار، نه تنها شرایط سیاسی این کشور را بهتر نکرد بلکه باعث باز تولید موج جدیدی از خشونت‌های فرقه‌ای شد که همچنان قربانی می‌گیرد. حکومت موقت حاکم بر سوریه در حقیقت یک پاسخ یا راه حل مستعجل برای تضعیف محور ایران و روسیه بود. اگر چه تشدید منازعات فرقه‌ای ممکن است در آینده‌ای نه چندان دور، آتش جنگ داخلی جدیدی را شعله‌ور نماید یا وجه بین‌المللی حاکمان جدید دمشق را تخریب و در نهایت آن را سرنگون نماید. اما تصمیم‌سازان آمریکایی هنوز چشم‌انداز مشخصی برای سوریه ما بعد گذار ندارند. حکومت دمشق عملا مناطق شرق و شمال شرق کشور که بیش از دو سوم نفت و گاز سوریه را در خود جای دادند را تحت کنترل ندارد. سیطره و نفوذ دولت مرکزی در جنوب توسط دروزی‌ها، گروه‌های مسلح محلی و نیروهای نظامی اسرائیلی به چالش کشیده می‌شود. در ساحل سوریه نیز اعتراضات علویان علیه حکومت دمشق و درگیری‌ مسلحانه هسته‌های مسلح علیه نیروهای دولتی گاه و بیگاه ادامه دارد. مسئله اقلیت‌ها، برگ برنده اسرائیل و ایالات متحده در برابر احمد الشرع است و این مسئله در مذاکرات دو و چندجانبه آتی نقش بسزایی خواهد داشت. اما در حال حاضر، مسئله اقلیت‌ها بیشتر به مثابه یک اهرم فشار علیه دمشق عمل می‌کند که آن را برای تن دادن به خواسته‌های حداکثری وادارد؛ زیرا حدوث یک جنگ داخلی جدید در سوریه و تشدید خلا‌های سیاسی_امنیتی در این کشور، ممکن است سیاست خلع سلاح حزب الله و حشد الشعبی در لبنان و عراق که توسط اسرائیل و ایالات متحده دنبال می‌شود را به چالش بکشد و سوریه را مجددا به بستری برای نفوذ محور مقاومت تبدیل نماید.

1.دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
2.پیام هایی که حاوی تهمت یا بی احترامی به اشخاص باشد منتشر نخواهد شد
3.پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد