سفر بنزاید به پاکستان؛ از دیپلماسی نمادین تا مهندسی نفوذ ژئوپلیتیکی
سمیه مروتی؛ مدیر گروه مطالعات جنوب آسیا در مرکز مطالعات استراتژیک خاورمیانه
سفر رسمی شیخ محمد بن زاید آل نهیان، به جمهوری اسلامی پاکستان در ۲۶ دسامبر ۲۰۲۵، در نگاه نخست ممکن است در قالب یک دیدار دوجانبه تشریفاتی میان دو کشور با روابط دیرینه و «برادرانه» تفسیر شود. با این حال، بررسی دقیق زمینههای زمانی، نشانههای دیپلماتیک، محتوای گفتوگوها و بستر تحولات منطقهای و فرامنطقهای نشان میدهد که این سفر را باید بهعنوان یک کنش راهبردی چندلایه درک کرد؛ کنشی که همزمان واجد ابعاد اقتصادی، امنیتی، ژئوپلیتیکی و نمادین است و در چارچوب بازتعریف نقش امارات در نظم در حال گذار منطقهای معنا مییابد.
این نخستین سفر شیخ زاید به پاکستان در مقام رئیس دولت امارات است و همین نکته بهتنهایی، وزن نمادین و سیاسی آن را افزایش میدهد. امارات با انتخاب پاکستان بهعنوان یکی از مقاصد کلیدی دیپلماسی خود، بهروشنی نشان میدهد که اسلامآباد را نه صرفاً یک شریک سنتی، بلکه یکی از گرهگاههای مهم راهبردی در پیوند خلیج فارس با آسیای جنوبی تلقی میکند.
نحوه استقبال رسمی از رئیسجمهور امارات در اسلامآباد، از اسکورت جنگندههای JF-17 در حریم هوایی پاکستان تا شلیک ۲۱ گلوله توپ، حضور همزمان نخستوزیر، وزیر خارجه و فرمانده ارتش پاکستان، و حتی اعلام تعطیلی محلی در پایتخت، همگی حامل پیامهایی فراتر از عرف دیپلماتیک معمول هستند. در ادبیات روابط بینالملل، چنین سطحی از نمادپردازی تشریفاتی معمولاً زمانی بهکار گرفته میشود که یک کشور میزبان قصد دارد تعهد راهبردی خود به یک رابطه خاص را برجسته سازد یا پیامی غیرمستقیم به بازیگران ثالث ارسال کند. در این مورد، هر دو هدف قابل تشخیص است: پاکستان در شرایطی که با فشارهای اقتصادی مزمن، چالشهای مالی ساختاری و رقابت نفوذ میان بازیگران مختلف منطقهای و فرامنطقهای مواجه است، میکوشد امارات را بهعنوان یک شریک ممتاز، قابل اتکا و متمایز برجسته کند.
زمانبندی این سفر نیز تصادفی نیست. امارات متحده عربی طی سالهای اخیر سیاست خارجی خود را از مداخلهگری پرهزینه و پرریسک بهویژه در یمن و لیبی، بهسوی الگویی مبتنی بر دیپلماسی اقتصادی، مدیریت ریسک و تثبیت نفوذ از مسیر سرمایهگذاری و شبکهسازی ژئوپلیتیکی سوق داده است. این چرخش، البته به معنای کنار گذاشتن کامل ابزارهای سخت نیست، بلکه نشاندهنده ترکیب هوشمند قدرت سخت و نرم در راهبرد کلان امارات است.
در همین چارچوب، پاکستان برای ابوظبی اهمیت مضاعفی یافته است. این کشور نهتنها از نظر جمعیتی و ژئوپلیتیکی وزنی قابلتوجه دارد، بلکه بهعنوان پیونددهنده خلیج فارس به آسیای جنوبی، چین و کریدورهای اقتصادی نوظهور ایفای نقش میکند. افزون بر آن، ارتش پاکستان یکی از منسجمترین و اثرگذارترین نهادهای نظامی در جهان اسلام است و این واقعیت، در محاسبات امنیتی امارات جایگاه ویژهای دارد.
بُعد اقتصادی، بیتردید هسته سخت این سفر را تشکیل میدهد. تأکید مکرر مقامات دو کشور بر مفاهیمی چون تجارت، سرمایهگذاری، انرژی، زیرساخت و فناوری اطلاعات نشان میدهد که رابطه پاکستان و امارات در حال عبور از الگوی سنتی مبتنی بر کمکهای مالی کوتاهمدت یا سپردهگذاریهای اضطراری است و بهسوی مدل سرمایهگذاری هدفمند و بلندمدت حرکت میکند. این همان الگویی است که امارات در سالهای اخیر در کشورهایی چون مصر، اردن و حتی ترکیه دنبال کرده و تلاش کرده است از طریق آن، هم بازده اقتصادی و هم نفوذ سیاسی پایدار ایجاد کند.
در مورد پاکستان، این الگو از اهمیت دوچندان برخوردار است. اقتصاد پاکستان در سال ۲۰۲۵ همچنان با بدهی خارجی بالا، کسری تراز پرداختها و نیاز فوری به جذب سرمایهگذاری خارجی مستقیم مواجه است. امارات، برخلاف بسیاری از شرکای بالقوه دیگر، از توان تصمیمگیری متمرکز، منابع مالی قابل توجه و انعطافپذیری نهادی برخوردار است؛ ویژگیهایی که برای کشوری در وضعیت پاکستان، جذاب و حیاتی محسوب میشوند.
در عین حال، نباید از لایه امنیتی این سفر غافل شد؛ لایهای که هرچند در بیانیههای رسمی کمتر برجسته شده، اما بهوضوح در پسزمینه حضور دارد. تأکید مشترک بر «ثبات منطقهای» و حضور برجسته فرمانده ارتش پاکستان در مراسم استقبال، نشان میدهد که گفتوگوهای امنیتی – ولو بهصورت غیرعلنی – بخشی از دستور کار بوده است. امارات بهخوبی آگاه است که بیثباتی در پاکستان میتواند پیامدهایی مستقیم و غیرمستقیم برای امنیت خلیج فارس داشته باشد، و از این منظر، تعامل نزدیک با نهادهای کلیدی امنیتی پاکستان برای ابوظبی یک سرمایهگذاری راهبردی محسوب میشود.
در این نقطه، اشاره به تحولات آفریقا و تأثیر آن بر ادراک منطقهای از امارات اهمیت ویژهای پیدا میکند. طی سالهای اخیر، نقش امارات در بحران سودان – بهویژه در ارتباط با حمایتهای سیاسی و لجستیکی از نیروهای «پشتیبانی سریع» در برابر ارتش سودان – بهشدت مورد توجه و انتقاد محافل منطقهای و بینالمللی قرار گرفته است. افزون بر سودان، حضور فعال امارات در شاخ آفریقا، از جمله در سومالی، سومالیلند (بهویژه بندر بربره) و اریتره، تصویری از این کشور بهعنوان یک بازیگر امنیتی–نظامی فعال و بعضاً مداخلهگر ایجاد کرده است.
این سابقه باعث شده است که بسیاری از کشورهای منطقه، از جمله در آسیای جنوبی، تعامل با امارات را صرفاً در قالب یک شریک اقتصادی خوشنیت تحلیل نکنند، بلکه ناگزیر به محاسبه اهداف نهان، ملاحظات امنیتی و پیامدهای ژئوپلیتیکی این تعامل باشند. از این منظر، سفر شیخ محمد بن زاید به پاکستان را میتوان تلاشی برای متعادلسازی تصویر امارات دانست؛ تلاشی برای برجستهسازی وجهه دیپلماسی اقتصادی و ثباتمحور، بدون آنکه ابزارهای قدرت سخت بهطور کامل کنار گذاشته شوند. در عینحال، بعد پنهان این سفر آنهم باتوجه به توافقنامه امنیتی پاکستان و عربستان سعودی و حملات اخیر عربستان به نیروهای اماراتی در یمن برای بازیگران منطقهای نظیر ایران، عربستان و چین حایز اهمیت ویژه است.
در سطحی کلانتر، این سفر در بستر رقابت نرم اما واقعی میان قدرتهای مهم جهان اسلام – بهویژه عربستان سعودی، امارات متحده عربی و ترکیه – معنا پیدا میکند. پاکستان، بهدلیل وزن نظامی، جمعیتی و نمادین خود، بهمثابه یک «جایزه ژئوپلیتیکی» در این رقابت تلقی میشود. امارات با دیپلماسی اقتصادی فعال و حضور پررنگ در پروژههای زیرساختی و انرژی، میکوشد نفوذ سنتی عربستان را متوازن کرده و همزمان مانع از گسترش بیشازحد نفوذ ترکیه در این کشور شود.
در نهایت، سفر رئیسجمهور امارات به پاکستان را باید نه یک رویداد مقطعی، بلکه بخشی از یک نقشه راه بزرگتر دانست؛ نقشهای که در آن ابوظبی در پی تبدیل شدن از یک قدرت کوچک اما ثروتمند، به معمار پیوندهای اقتصادی، امنیتی و ژئوپلیتیکی میان خلیج فارس، آفریقا و آسیای جنوبی است. پاکستان در این معادله، نه صرفاً یک مقصد دیپلماتیک، بلکه یکی از ستونهای اصلی این معماری نوظهور تعبیر میشود. به بیان دیگر، اسلامآباد مقصد این سفر بود، اما هدف، بازتعریف جایگاه امارات در نظم منطقهایِ در حال شکلگیری است؛ نظمی که در آن اقتصاد، امنیت و دیپلماسی، بیش از هر زمان دیگری در هم تنیده شدهاند.
نویسنده
سمیه مروتی
سمیه مروتی، پژوهشگر مهمان مرکز پژوهشهای علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه میباشد. وی دانشآموخته مقطع دکتری در رشته روابط بینالملل از دانشگاه علوم و تحقیقات تهران است. حوزه مطالعاتی نامبرده شامل افغانستان، پاکستان و هند میباشد.