سوریه برگ برنده ایران در مذاکره با 1+5

مدیر گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل واحد علوم و تحقیقات در گفتگو با دیپلماسی ایرانی تاکید می کند که نباید اقدام قابل توجه اوباما در قبال ایران را نادیده بگیریم. اوباما با این توافق با ایران وارد مسیری برای اولین بار در روابط دو کشور در طی 34 سال گذشته شده که می تواند ساختار سنتی موجود در دستگاه دیپلماسی این کشور که مبتنی بر معرفی تهدید ایران برای آمریکا است را دچار تغییر و تحول کند.
 
دیپلماسی ایرانی: دستگاه دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران به روزهای اوج خود بازگشته است . وزیر امور خارجه ایران اغلب روزهای یک ماه گذشته را به سفر گذرانده است . پس از آغاز به کار رسمی محمدجواد ظریف در وزارت خارجه به نظر می رسید که بازگشت اختیار مذاکرات هسته ای به این وزاتخانه عملا آقای وزیر را به رئیس تیم مذاکره کننده هسته ای ایران تبدیل و این پرونده را در اولویت کاری قرار داده است ، با اینهمه پس از حصول توافق اولیه میان ایران و 1+5 در سومین دور از نشست های ژنو به نظر می رسد که مسائل منطقه ای به اولویتی در دستگاه دیپلماسی مبدل شده است . حسن روحانی سکاندار دولت یازدهم پیش و پس از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری و تکیه دادن بر این کرسی تاکید کرده بود که در وزاتخارجه دولت وی ، بهبود رابطه با همسایگان در راس امور قرار خواهد داشت . به نظر می رسد که پیچیدگی پرونده هسته ای ایران در سالهای اخیر و بن بست در مذاکرات میان ایران و 1+5 به نوعی بر روابط ایران با کشورهای همسایه نیز تاثیرگذار بوده است . علاوه بر پرونده هسته ای ایران ، پرونده قطوری به نام بحران در سوریه هم به عامل اختلاف میان تهران با برخی کشورهای همسایه مانند عربستان تبدیل شده است. اکنون با عبور ایران و غرب از فاز نخست همکاری های گام به گام در حل پرونده هسته ای به نظر می رسد که دیگر پرونده های اختلافی میان تهران با همسایگان هم فرصتی برای رخ نمایی پیدا کرده و البته محمدجواد ظریف نیز بی توجه به برخی موضع گیری های تند و تیز برخی همسایگان نسبت به این توافقنامه ، درصدد ارتقای روابط تهران با کشورهای همسایه برآمده است . در این میان به نظر می رسد که سایه تنش زدایی از رابطه تهران - واشنگتن تا حد بسیار زیادی برخی متحدان منطقه امریکا مانند عربستان و رژیم اسرائیل را به تکاپو انداخته است. در شرایطی که باراک اوبامای دموکرات در تمامی سخنرانی های خود پس از توافقنامه ژنو 3 بر مهار قدرت هسته ای ایران تاکید می کند اما متحدان سنتی واشنگتن در منطقه زنگ های خطر در خصوص بازگشت هژمونی ایران را به صدا درآورده اند. برخی ادعا می کنند که ایران می رود تا باز به ژاندارمی برای منطقه بدل شود و البته که این بار نه جورج بوش جمهوری خواه مخالف هرگونه تعامل با تهران که اوبامای دموکرات خواهان تغییر در یارگیری های سنتی امریکا در منطقه در راس هرم قدرت در کاخ سفید نشسته است .
 
دکتر کیهان برزگر مدیر گروه علوم سیاسی و روابط بین الملل واحد علوم و تحقیقات در گفتگو با دیپلماسی ایرانی تاکید می کند که دولت جدید می تواند ضمن تلاش برای تنش زدایی از رابطه تهران با غرب میان نمایل خود برای منطقه ای و البته جهانی شدن تعادلی ایجاد کند. نخستین بخش از گفتگوی دیپلماسی ایرانی با دکنر کیهان برزگر به شرح زیر است:
 
در خصوص تبعات هسته ای و سیاست داخلی توافقنامه هسته ای ژنو بسیار صحبت شده است اما یکی از اصلی ترین دستاوردهای ایران در این مذاکرات به تصویر کشیدن توان دیپلماتیک ایران در مانورهای سیاسی بود. اگر بخواهید توافقنامه هسته ای اخیر را از متن دستاوردهای بین المللی تفسیر کنید ، به چه مسائلی اشاره خواهید کرد؟
 
بله من با قالب بحث شما موافق هستم. ما یا می توانیم توافق هسته ای را از زاویه قدرت و سیاست داخلی بررسی کنیم که در اینصورت باید وارد جزئیات بحث شده و ضمن ارزیابی میلیمتری به تفسیر این موضوع بپردازیم که ایران چقدر برد و چقدر باخت؟ اگر از این زاویه به توافقنامه نگاه کنیم در این چارچوب مسائل ارزشی ، هویتی، پرستیژ، جایگاه State و معادلات قدرت و روابط ایران با کشورهای منطقه و قدرت های بزرگ را هم باید در نظر بگیریم. به نظر من اگر بخواهیم به توافق هسته ای ایران با 1+5 از این زاویه نگاه کنیم قابل اندازه گیری نخواهد بود چرا که هرکدام از طرفین تفسیر خاص خود را خواهند داشت. ایران می تواند ادعا کند که به دلایل مختلف از جمله پذیرش غنی سازی در خاک ایران، ناحیه سیاست داخلی، ممانعت از وقوع جنگ و در نظر گرفتن مصلحت نظام و ایجاد فضای تنفسی بیشتر برای بررسی موشکافانه تر مساله تحریم ها؛ بازی را برده است. اساسا از نگاه نخبه و روشنفکر سیاسی هم ما در این چند ماه اخیر تمام حرف های خود در خصوص چارچوب بازی برد - برد را زده بودیم و جای مانور بیشتری وجود نداشت . گاهی در عالم سیاست و دیپلماسی به نقطه ای می رسیم که امکان جلوتر رفتن وجود ندارد.
 
اما باید توجه داشت که این توافقنامه هسته ای یک جنبه وسیع تر روابط بین المللی هم دارد. از این زاویه ایران می خواهد که جایگاه خود را در سطح نظام بین المللی و منطقه ای تثبیت کند. اگر وارد فاز تفسیر دستاوردهای این توافقنامه از این زاویه شویم با چندمثال ساده می توانیم متوجه نتایج مثبت این توافقنامه در این خصوص شویم. به عنوان مثال به محض حصول ایران و 1+5 به این توافقنامه هسته ای ما شاهد عصبانیت کشوری چون عربستان سعودی بودیم. همین واکنش عصبی از سوی اسرائیل هم بروز پیدا کرد. حتی اگر به عکس العمل ترک ها هم دقیق نگاه کنید شاید در ظاهر ادعا می کنند که از امضای این توافقنامه خرسند هستند اما دولتمردان ترک هم می دانند و شاید هم نگران هستند که نزدیکی ایران و امریکا می تواند نقش ترکیه را در معادلات منطقه ای به گونه ای به حاشیه ببرد. این نگرانی سنتی همیشه در کشورهای منطقه نسبت به افزایش نقش و قدرت ایران وجود دارد. پس مسئله از این زاویه تثبیت جایگاه بین المللی و رها کردن انرژی ایران در مسیر توسعه و افزایش نقش سیاسی است.
 
با این مثال های ساده متوجه می شویم که اهمیت نقش منطقه ای ایران پس از این توافقنامه به سرعت روند رو به صعود خود را طی کرد. نگاه به این توافقنامه از منظر روابط بین المللی ادعای قرار گرفتن ایران در بازی برد - برد را تایید می کند. باید توجه داشت که ایران در این مذاکرات به عنوان یک قدرت مهم منطقه ای توانست بر اصول استراتژیک خود ایستادگی کرده و ضمن تاکید بر حفظ حقوق هسته ای دیگر کشورهای مطرح بین المللی را برای مذاکره با خود به سر میز بکشاند. آمریکائیها می گویند که ایران به خاطر تحریم ها پای میز مذاکره آمد اما خود آنها هم به خاطر چرخیدن 19000 سانتریفیوز و ترس از پیشرفت بیشتر ایران برنامه هسته ای ایران پای میز آمدند. بهرحال این توافق جایگاه ایران را در نظام قدرت منطقه ای و بین المللی تثبیت می کند. به گمان من ما برای محک زدن میزان برد ایران در امضای این توافقنامه باید از این زاویه به بحث نگاه کنیم . البته که در واقعیت نظام بین الملل هرکدام از کشورها به دنبال تامین منافع خود هستند. به عنوان مثال در همین قالب کشورهای 1+5، هرکدام از اعضا از چین و روسیه تا کشورهای اروپایی حاضر و امریکا هرکدام منافع خاص خود را دنبال می کنند. بر اساس همین منافع بود که ما ناگهان در نشست ژنو 2 دیدیم که فرانسه در حرکتی غیرقابل پیش بینی وارد صحنه شده و مفاد متن نهایی را به گونه ای تغییر داد. پیش از این در فضای مذاکرات هسته ای جریان غالبی مانند امریکا در 1+5 تلاش کرده بود با تصویر سازی نادرست از برنامه هسته ای ایران، فشارهای سیاسی و تحریم های اقتصادی قدرت عمل را از کشورهایی چون روسیه و چین بگیرد. بنابراین از زاویه روابط بین الملل این توافقنامه برای ایران برد - برد است. البته باید منتظر ماند و دید که در این بازه زمانی 6 ماه دو طرف چگونه می توانند به مواضع یکدیگر نزدیک تر شوند. همانطور که می دانید توافق اولیه نه از منظر تکنیکی که از نگاه اعتمادسازی کار بسیار سختی بود. اکنون نیز دو طرف نیاز دارند که در این دوره موقت شش ماه، سیاست داخلی خود را برای دستیابی به یک توافق دائمی به تعادل برسانند.
 
اخیرا زمزمه هایی در خصوص مذاکرات دوجانبه میان ایران و امریکا در کشوری ثالث مانند عمان به گوش می رسد. آیا می توان گفت که زمان واسطه یابی تهران - واشنگتن برای مذاکرات دوجانبه گذشته و آتی دو کشور به نتیجه واحدی برای ورود به فاز مذاکره مستقیم رسیده اند؟ اساسا این قبیل مذاکرات را تا چه اندازه مفید می دانید؟
 
به نظر من در خصوص روابط ایران و امریکا ما باید محتاطانه برخورد کنیم. اعتقاد شخصی من بر این است که اگر تماس هایی هم با واشنگتن صورت می گیرد در چارچوب 1+5 و با تمرکز بر بحث هسته ای یا به عبارت دیگر قدم به قدم باشد. یعنی چیزی بگیریم و چیزی بدهیم. آمریکائیها منافع - محور هستند لذا هرجایی که احساس کنند منافع آنها بیشتر تامین می شود ممکن است از وسط راه به سوی دیگری بروند. از سوی دیگر روابط ایران و امریکا مملو از اختلاف های ارزشی ، هویتی و بی اعتمادی هایی است که هنوز جامعه داخلی دو طرف بخصوص نخبگان سیاسی - امنیتی حاکم بر قدرت همچنان به یکدیگر اعتماد ندارند. البته ممکن است این مساله در خصوص افکار عمومی متفاوت باشد. بنابراین این مخالفان پنانسیل این را دارند که در صورت پیشروی زیاده از حد روابط دوجانبه به نوعی سد راه شوند. بنابراین به باور من اگر تماس هایی در چارچوبی که قید کردم انجام شده و تامین کننده منافع کشور هم باشد ضرری ندارد چرا که می تواند نقش تسریع کننده کار در جریان مذاکرات 1+5 را هم بازی کند. انتقادی که در خصوص 1+5 وجود دارد و تا حدی هم درست است این است که 1+5 مجموعه ای از کشورهای مختلف با منافع مختلف در خصوص ایران است و همین مساله کار را دشوار و سرعت تصمیم گیری را کند کرده است . به عنوان مثال نگاه چین با نگاه روسیه نسبت به تهدید برنامه هسته ای ایران متفاوت است . چین در یک قالب کلی برنامه هسته ای ایران را تهدیدی برای خود نمی داند اما روسیه زمانی که بحث به مقوله تسلیحاتی شدن می رسد آن را تهدیدی برای خود می داند.
 
بر همین اساس نگاه فرانسه و انگلیس هم به این پرونده با هم متفاوت است. فرانسه ان را در قالب یک پرستیژ خاص خود دانسته و تمایلی ندارد که ایران به سمت گسترش برنامه هسته ای برود اما انگلیسی ها به دنبال مصالحه بیشتر با تهران هستند. همانطور که می دانید امریکا بزرگترین قدرت پشت پرده 1+ 5 است و این مجموعه هم دستپخت امریکا است . در شرایطی که ایران بتواند به نوعی با این قدرت وارد مذاکره شود به روند مذاکرات هسته ای سرعت بخشیده است . نکته جالب اینجاست که امریکا به عنوان یک ابرقدرت در مباحث منطقه ای مخالف نقش آفرینی ایران است اما همزمان به دلیل نگاه استراتژیک این کشور به مسائل جهانی ، واشنگتن حاضر است که مسائل را در قالب یک بسته حل و فصل کند. بر همین اساس به باور من امریکایی ها به نسبت برخی کشورهای دیگر حاضر در 1+5 برای رسیدن به توافق با تهران انگیزه بیشتری دارند. بنابراین در چارچوب مذاکرات هسته ای این ارتباط گیری تهران و واشنگتن را مفید می دانم اما در قالب روابط کلی ایران و امریکا به دلیل وجود بحث های ارزشی فراوان در مقطع زمانی کنونی ورود به این قضیه پیچیدگی های خاص خود را دارد. بنابراین به نظرم بهتر است موضوع گفتگو با امریکا در قالب مذاکرات هسته ای با موضوع روابط دوجانبه با آمریکا از هم جدا شوند. ما در حال حاضر نیازمند اعتمادسازی دو و چندجانبه در قالب 1+5 هستیم و همانطور که پیش از این هم بارها تاکید کرده ام مساله هسته ای تنها پرونده استراتژیک و ملی است که می تواند اجماع سیاسی لازم در طرف ایرانی را برای گفتگو با امریکا فراهم کند. دیگر مسائل مد نظر میان دو طرف از این پتانسیل برخوردار نیستند. به عنوان نمونه شما از میان دیگر پرونده های مشترک بحران سوریه را در نظر بگیرید که در آن انواع و اقسام دیدگاه ها وجود داشته و تهران - واشنگتن نقش خود را در برابر دیگری تعریف کرده اند. اما در خصوص پرونده هسته ای که مسائل فنی آن در زمره مسئولیت های IAEA است هرگونه مذاکره با امریکا می تواند به نفع ایران تمام شود. ایران در این پرونده می تواند ادعا کند که موضع شفاف هسته ای در چارچوب IAEA دارد و همه چیز بر اساس قوانین هسته ای موجود در این نهاد مشخص است. در این پرونده ایران در موقعیت بدی قرار ندارد چرا که غنی سازی در خاک این کشور است و دیگران خواهان رفع آن هستند. توافق هسته ای و همکاری های ایران و امریکا در این خصوص می تواند منجر به همکاری های بیشتر این دو در سایر مسائل منطقه ای هم شود. نباید انتظار داشت که روابط ایران و امریکا به چند دهه پیش بازگردد چرا که ایران خود را بازیگر منطقه ای مهمی می داند که سیاست خارجی مستقل خود را دارد و امریکایی ها هم به شکل سنتی در خاورمیانه تمایل دارند تا روندهای سیاسی-امنیتی را تحت کنترل خود قرار دهند. عادی سازی رابطه ایران و امریکا تنها زمانی صورت می گیرد که دو طرف به این نتیجه واحد رسیده باشند که در منطقه نقش خاص خود را داشته و نمی توانند یکدیگر را حذف کنند. در این شرایط دو طرف باید به هم احترام گذاشته و دامنه های نفوذ خود را بر مبنایی تقسیم کنند که مزاحم تامین منافع یکدیگر نباشند . به نظر من ایران آمادگی لازم برای این اتفاق را دارد اما امریکایی ها همچنان مهیای این امر نیستند. گرچه اعتقاد دارم که نهایتا به این سمت می روند. کاری که اوباما با توافق هسته ای با ایران انجام داده در واقع فراهم کردن زمینه ها به این سمت است.
 
شما پرونده هسته ای را بهترین نقطه برای آغاز مذاکرات میان ایران و امریکا می دانید. این در حالی است که در منطقه پرونده های مشترک فراوانی مانند سوریه و افغانستان وجود دارد که همکاری دوجانبه دو کشور را برمی تابد. در قبیل این پرونده ها چطور ؟ آیا ما باید برای ورود مشترک به این پرونده ها منتظر حل پرونده هسته ای بمانیم؟
 
بله امکان همکاری های دوجانبه در این خصوص هم وجود دارد اما تحقق آن به امریکایی ها بستگی دارد. البته که امریکا در خصوص این قبیل پرونده ها به ایران نیاز دارد اما پرسش موجود این است که آیا ایران باید وارد این فاز از همکاری بشود یا خیر؟ ملموس ترین مثال در این خصوص بحث افغانستان است . همانطور که می دانید این همکاری های تهران با واشنگتن در افغانستان بود که منجر به سقوط سریع رژیم طالبان شد. اما پس از این همکاری ها همچنان در امریکا عده ای ایران را محور شرارت خواندند. از آن زمان نوعی بی اعتمادی در ایرانی ها نسبت به امریکا بوجود امد که بیراه هم نیست. سوال ایران این است که پس از تجربه ای که در افغانستان دیروز داشتیم امروز با امریکا در قبال چه چیزی باید همکاری کنیم؟ در افغانستان هم ایران و هم امریکا از سیستم State و حکومت مرکزی طرفداری می کنند. هر دو خواهان بقای سیستم دولت هستند و اینکه این سیستم از هم فروپاشیده نشود و جرقه های جنگ داخلی زده نشود. علاوه بر این هر دو از حامد کرزی به عنوان رئیس دولت هم در حد و اندازه مطلوب خود حمایت می کنند . با اینهمه هرکدام برای حمایت از کرزی روش خاص خود را دارند و دلیل ان هم ای است که به یکدیگر بی اعتماد هستند. البته که این بی اعتمادی بیشتر از جانب ایران است چرا که تهران نمی داند که مابه ازای این این همکاری چه دریافت خواهد کرد ؟ امریکا که در حال حاضر دورتادور ایران را از منظر حضور نظامی احاطه کرده و برای پرونده هسته ای هم نقشه های فراوانی دارد پس در این فضا ایران باید برای همکاری با امریکا این سوال را مطرح کند که چه سودی در انتظار تهران خواهد بود؟ امریکا به شدت به همکاری ایران با این کشور برای رسیدن به هدف نیازمند است چرا که امریکایی ها در مسائل منطقه ای بسیار سودمحور هستند و این سود منافع مشترک ژئوپلتیک را در برمی گیرد . با اینهمه باید دید که آیا ایران تمایلی به همکاری با امریکا دارد یا خیر؟ به نظر من اگر ایران و امریکا در مقوله هسته ای به تفاهم نرسند، همکاری های دوجانبه تهران با واشنگتن در سایر پرونده ها معنایی نخواهد داشت . در گام نخست ابتدا باید مطمئن شد که امریکایی ها خواهان تغییر استراتژی خود در قبال ایران بوده و به دنبال نقش آفرینی حداقلی ایران در منطقه نیستند. در صورت عبور سالم از این مرحله اعتمادسازی ، همکاری های مشترک ایران و امریکا می تواند تامین کننده منافع استراتژیک و ژئوپلتیک مشترک باشد. هر دو کشور خواهان جلوگیری از جنگ های داخلی در کشورهای منطقه هستند، هر دو مخالف قوت گرفتن جریان های افراطی و سلفی هستند و حفظ سیستم دولت در کشورها مدنظر هردوی آنها است . اما حل مساله به این سادگی نیست چرا که خاورمیانه منطقه ای است مملو از روایت های قومی و مذهبی متفاوت ، ایدئولوژی های رنگارنگ و بی اعتمادی های یک بازیگر منطقه ای آن مانند ایران به امریکا که بازیگری غیر منطقه ای است و البته بی اعتمادی های بازیگران منطقه ای به یکدیگر مانند تهران و ریاض . در این منطقه همه کشورها به نقش دیگری به شکل انتقادی نگاه می کنند و شاید دلیل آن هم این باشد که یک بازیگر خارجی در داخل منطقه وجود دارد.
 
در فضای تلاش ایران و امریکا برای اعتمادسازی های بیشتر، تهران چگونه می تواند همزمان سایر رقبای منطقه ای را حفظ و البته مانع از ایجاد حساسیت منفی در آنها شود؟
 
از منظر استراتژیک سیاست ایران باید به گونه ای باشد که توافق و نزدیکی ایران و غرب منتهی به تضعیف رابطه ایران با کشورهای منطقه ای و همسایه نشود. ایران در یک سیاست خارجی هوشمندانه باید روابط منطقه ای را در هر شرایطی تقویت کند. بر همین اساس سفرهای منطقه ای اخیر وزیر امور خارجه کشورمان هم در راستای اطمینان بخشی به کشورهای منطقه در خصوص عدم خطر نزدیکی احتمالی تهران به غرب بود. از منظر راهبردی ایران باید به امریکایی ها این پیام را بدهد که نزدیکی تهران - واشنگتن به تضعیف روابط منطقه ای ایران منتهی نخواهد شد. در صورت وقوع این امر بازیگران منطقه ای به سمت امریکا گرایش بیشتری پیدا خواهند کرد. طبیعی ست که کشوری چون عربستان سعودی در صورت نزدیکی ایران و امریکا جانب واشنگتن را خواهد گرفت و با نزدیکی به این کشور تلاش می کند مانع از نزدیکی بیشتر آن به ایران شود. بنابراین ایران نباید سیاستی را در پیش بگیرد که منجر به تشدید نگرانی های منطقه ای شود و دوم اینکه تضعیف روابط منطقه ای به افزایش نقش بازیگران فرامنطقه ای منتهی خواهد شد و این در نهایت به خرج تضعیف نقش ایران خواهد بود. بر همین اساس است که زمانی که حادثه تروریستی در سراوان رخ می دهد ایران ترجیح می دهد رابطه خود با دولت اسلام آباد را متشنج نکند. این استراتژی صحیح هم است چرا که اگر رابطه میان تهران - اسلام آیاد وارد فاز تنش شود بازیگر فرامنطقه ای برای حل پرونده هایی چون افغانستان وارد گود خواهد شد. بنابراین ما باید متوجه باشیم که روابط فرامنطقه ای ایران تابعی از روابط منطقه ای است و اولویت هم مورد دوم است چرا که هر کشوری در منطقه پیرامونی خود از قدرت مانور بیشتری برخوردار است. به عنوان نمونه شاید عربستان در این بازه زمانی به شدت از تحولات بوجود آمده در عرصه سیاست خارجی ایران ناراحت باشد اما نیت تهران برای نزدیکی به ریاض درست است .اگر ایران در تحلیل ها و استراتژی های منطقه ای عربستان را از گود خود خارج کند باخت را پذیرفته است. در حال حاضر در بسیاری از پرونده های منطقه ای بازیگران منطقه ای نشان داده اند که طرف های اصلی هستند. به عنوان مثال در خصوص بحران سوریه درست است که روسیه و امریکا در قالب اعضای شورای امنیت فعالیت هایی را انجام دادند اما بازیگران اصلی، بازیگران منطقه ای هستند. در سوریه بازیگران منطقه ای با هر ابزاری توانستند نشان دهند که هیچ قدرت فرامنطقه ای نمی تواند انها را به حاشیه براند. به عنوان مثال در کنفرانس ژنو 2 بدون ایران قطعا کاری از پیش نخواهد رفت و البته که از عربستان هم نمی توان چشم پوشی کرد. ترکیه هم زمانی در این بحران دست داشت اما در حال حاضر نقش این کشور به شدت کمرنگ شده است و خود ترک ها هم این حقیقت را پذیرفته اند که در برخی اصول استراتژیک نباید بیش از حد وارد شوند. این در حالی است که ایران هم با موفقیت توانسته یک اصول استراتژیک را به منافع State و منافع امنیت ملی خود متصل سازد. در همین راستا برگزاری کنفرانس ژنو 2 صد در صد به نفع ایران است چرا که به این معناست که توانسته راه حل سیاسی خود را جا انداخته و قالب دولت در سوریه را هم حفظ کند. مهم ترین موفقیت ایران در صورت برگزاری این کنفرانس این است که توانسته است بازیگر خارجی را نسبت به نقش و قدرت منطقه ای خود متقاعد کند و البته نفش متعادل کننده وزن بازیگران منطقه ای را هم ایفا کند.
 
و ایران چگونه می تواند میان منطقه ای و جهانی شدن تعادل ایجاد کرده و مانور سیاسی خود را با نیم نگاهی به هر دو ادامه دهد؟
 
مساله اساسی همینجاست که دولت آقای روحانی نباید رابطه با غرب را فدای کاهش روابط منطقه ای کند. روابط نزدیک با همسایگان یک اصل راهبردی در سیاست خارجی ایران است. اهمیت جهانی شدن کم نیست و این یک حقیقت است که ایران به دلیل نیاز به صدور منابع انرژی، جذب سرمایه گذاریهای خارجی و ادغام در اقتصاد جهانی نیاز به برقراری روابط با غرب دارد اما نباید فراموش کرد که ارزش ایران به ایفای نقش منطقه ای آن است. این واقعیت را هم باید مد نظر داشت که بدون اجماع کشورهای منطقه زمینه های صلح و ثبات در منطقه که لازمه توسعه اقتصادی است فراهم نمی شود. شاید دکتر روحانی باید بین منطقه گرایی و جهانی شدن که دو جریان اصلی سیاست خارجی ایران است پلی بزند به گونه ای که اگر تا به امروز منطقه ای شدن را از زاویه مسائل سیاست و قدرت منطقه ای مانند تاثیربر بحرن ها مثل افغانستان و عراق نگاه می کردیم از این پس باید اینگونه ببینیم که حضور ایران در مسائل منطقه ای برای تحت تاثیر قرار دادن مسائل بین المللی و نقش امریکا در خاورمیانه است.
 
در چنین شرایطی امریکا تن به این نقش جدید منطقه ای و بین المللی ایران خواهد داد؟
 
این پذیرش اجتناب ناپذیر است. این یک راهبرد است. به عنوان مثال سیاست ایران در وادار کردن بشار اسد به تن دادن به امحای تسلیحات شیمیایی موضوعی منطقه ای است با ابعاد تاثیر گذاری جهانی. آنچه که در این خصوص در سوریه انجام شد بسیار از منظر نمایش قدرت ایران به نفع تهران تمام شد چرا که جمهوری اسلامی ایران توانست نشان دهد که چگونه می تواند نگرانی های بین المللی در خصوص یک موضوع بین المللی را از میان بردارد. البته هستند کسانی که ادعا می کنند بشار اسد با واگذاری این تسلیحات در حقیقت قدرت بازدارندگی خود را از دست داد پس ایران و سوریه بازنده این معامله بودند اما سوال اینجاست که این تسلیحات شیمیایی کجا مورد استفاده قرار می گرفت؟ اما مساله اینجاست که ایران با این حرکت نشان داد که استفاده تسلیحات کشتار جمعی از جمله تسلیحات اتمی در استراتژی دفاعی ایران جایی ندارد. بنابراین این اتصال میان منطقه گرایی و جهانی شدن بر ارزش استراتژیک ایران می افزاید. با روحیه ای که از آقای روحانی سراغ داریم می دانم که ایشان هم بحث های منطقه ای را در اولویت قرار داده اند و با توجه به سابقه حضور در شورای عالی امنیت ملی می دانند که دیگران زمانی به ایران احترام خواهند گذاشت که ایران دارای نقش منطقه ای باشد. اگر آقای روحانی برگ برنده نقش قدرتمند ایران در بحران سوریه را در اختیار نداشت دست وی در مذاکرات هسته ای کوتاه بود. شاید نه الان اما مطمئنا در روند رسیدن به یک توافق دائمی در ماههای آینده این مسئله برای ایران کلیدی خواهد بود. بنابراین خلاصه کلام این است که شاید کشورهای منطقه ای اندکی از راهبرد سیاست خارجی جدید ایران ناراحت شوند اما در نهایت آن را خواهند پذیرفت. در خصوص امریکا نیز در شرایطی که کاخ سفید بداند که ایران در سایر پرونده ها هم مانند پرونده سوریه بر سر اصول استراتژیک خود ایستادگی خواهد کرد چاره ای جز پذیرش نقش ایران نخواهد داشت.
 
در این صورت این مساله منجر به تضعیف نقش متحدان منطقه ای امریکا مانند عربستان نخواهد شد؟
 
احتمالا خیر. سوال اساسی اینجاست که عربستان در حال حاضر از چه منظری نگران ایران است؟گاهی می بینیم که عربستان در خصوص تهدید ایران بزرگنمایی هم می کند اما واقعیت این است که آل سعود از ایران واهمه دارد. این ترس از ایران هم به هویت رئیس جمهور ایران که احمدی نژاد باشد یا روحانی ارتباطی ندارد بلکه در زمان پهلوی هم همین حس در عربستانی ها وجود داشته است . ایران از نگاه عربستان یک هژمونی و کشوری بزرگ است که در راس ایستاده و به دنبال تثبیت قدرت خود در منطقه بخصوص خلیج فارس است. راهبرد عربستان هم در تمام این سالها به گونه ای برای مهار قدرت ایران تنظیم شده است . اگر عربستانی ها قانع شوند که تثبیت قدرت ایران جنبه توسعه طلبانه نداشته و تهران قصد دخالت در امور داخلی دیگر کشورها را ندارد، با نقش منطقه ای ایران هم کنار خواهند امد. به عنوان مثال در مورد بحران بحرین ما شاهد ترس عربستان از نفوذ ایران بودیم و دیدیم که تهران به خوبی در این داستان بازی کرد. ماهیت نقش سیاسی ایران در بحرین کاملا متعادل بود. بنابراین در شرایطی که نگرانی سنتی عربستان رفع شود ، این کشور چاره ای نخواهد داشت جز آنکه با واقعیت موجود خود را تطبیق دهد.
 
آیا می توان گفت که ما در دوران باراک اوبامای دموکرات شاهد نوعی تلاش وی برای بر هم زدن ساختار سنتی یارگیری های این کشور در منطقه هستیم؟
 
بله. مساله همین جاست که اگر آمریکایی ها می توانستند بسیار به همراه کردن ایران با خود و سیاست های خود در منطقه متمایل بودند. باید توجه داشت که تغییر این ساختار در واشنگتن کار آسانی نیست. نباید اقدام قابل توجه اوباما در قبال ایران را نادیده بگیریم. اوباما با این توافق با ایران وارد مسیری برای اولین بار در روابط دو کشور در طی 34 سال گذشته شده که می تواند ساختار سنتی موجود در دستگاه دیپلماسی این کشور که مبتنی بر معرفی تهدید ایران برای آمریکا است را دچار تغییر و تحول کند. اوباما با این رفتار خود به نوعی لابی اسرائیل را به انزوا برده و با استراتژی سنتی لزوم مهار ایران مبارزه می کند. نگاه سنتی در امریکا این است که برای مهار ایران باید دست به هر ابزاری زد: از محدود کردن درآمدهای ایران تا کارشکنی در احداث خط لوله صلح ایران به پاکستان. در حال حاضر اوباما تلاش می کند با فاصله گرفتن از این ساختار سنتی به نوعی دولت و جامعه کشورش را اماده پذیرش نقش ایران کند. سالهاست که جای ایران در عرصه سیاست خارجی امریکا خالی است و این امر تعادل منافع امریکا در خاورمیانه را بر هم زده است .
 
با این وجود به نظر می رسد که عربستان از بیم نزدیکی ایران و امریکا به نوعی با نزدیکی به اسرائیل و ایجاد کانال های پنهان دیدار و مشورت با مقام های این رژیم به دنبال تلافی این اقدام باراک اوباما و یارگیری منطقه ای برای خود است؟
 
هرگونه نزدیکی عربستان به اسرائیل یک اشتباه استراتژیک و البته خطرناک برای خود عربستان و سایر کشورهای منطقه است. جلب عربستان به سمت خود بیشتر دیدگاهی اسرائیلی است. شما می بینید که اسرائیلی ها در این سالها به جای انکه بحث مذاکرات صلح و یا خلع سلاح منطقه خاورمیانه را مطرح کنند از خلیج فارس عاری از تسلیحات هسته ای سخن می گویند. این حرکت اسرائیلی ها در حقیقت تقلایی برای رویارو قرار دادن اعراب با ایران است که متاسفانه عربستانی ها هم تا حدودی با انها همراه شده اند. با اینهمه به گمان من درجه نزدیکی عربستانی ها به اسرائیل محدود است . ادامه تند و روند این بازی می تواند برای عربستان در سطح سیاست داخلی و به چالش کشیدن مشروعیت حکومت آل سعود مشکلات عدیده ای ایجاد کند. البته این بدان معنا نیست که اسرائیل ؛ عربستان و امریکا در حال نزدیکی به هم هستند. این در حالی است که اگر امریکایی ها در تصمیمی استراتژیک، نقش ایران را در منطقه پذیرفته، از آن نگاه سنتی ایران در راس هرم تهدید دور شده و از بلوک سازی های پیشین دست بردارند، اتفاقی جدید در معادلات منطقه ای رخ می دهد که پتانسیل های اقتصادی و سیاسی ایران را هم رها خواهد کرد.
 
گفتگو: سارا معصومی
 
منبع: دیپلماسی ایرانی/ 17 آذرماه 1392
 


نویسنده

کیهان برزگر

کیهان برزگر رئیس سابق پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی دانشیار روابط بین‌الملل در واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی می‌باشد. حوزه مطالعاتی دکتر برزگر مطالعات سیاست خارجی، مسائل خاورمیانه و خلیج فارس، روابط ایران و آمریکا، و مسائل هسته‌ای ایران است.