ابعاد آشکار و پنهان طرح ایجاد مناطق امن در سوریه

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور جدید آمریکا، هفته پیش در یک مکالمه تلفنی با ملک سلمان، پادشاه عربستان‌سعودی، یکی از تصمیمات جنجالی خود را به وی اطلاع داد. وی گفت ایالات متحده آمریکا به‌زودی موضوع ایجاد مناطق امن در سوریه و یمن را مورد بررسی قرار خواهد داد. این تصمیم ترامپ با واکنش‌های متفاوتی مواجه شد. در میان طرف‌های درگیر در بحران سوریه، نخستین واکنش را مسکو مطرح کرد. روسیه اعلام کرد واشنگتن این موضوع را با مسکو در میان نگذاشته است. روسیه تأکید کرد ایجاد هر منطقه امنی در خاک سوریه باید با

هماهنگی دولت سوریه صورت گیرد. دولت ترکیه از آغاز بحران سوریه روی ایجاد منطقه امن در شمال این کشور تأکید می‌کرد و به‌دلیل مخالفت واشنگتن و مسکو این طرح را از دستور کارش خارج کرد. آنکارا پس از ناامیدی از سیاست‌های تردیدآمیز باراک اوباما در یک چرخش آشکار به‌سوی مسکو، اختلافات خود را کنار گذاشت و از بحران خروج نیروهای اپوزیسیون مسلح از شهر حلب به این سو سیاست‌های خود را برای حل‌وفصل مسالمت‌آمیز این بحران با روسیه هماهنگ کرد که منجر به برگزاری اجلاس تثبیت آتش‌بس در آستانه به تاریخ ۲۳ ماه جاری مسیحی شد. اکنون ایران، روسیه و ترکیه ضامن اجرائی آتش‌بس سوریه به‌شمار می‌روند و قرار است این آتش‌بس در اجلاس بعدی ژنو به گفت‌وگوهای سیاسی میان طرف‌های درگیر ارتقا یابد. دولت سوریه درقبال موضوع ایجاد منطقه امن از سوی آمریکا واکنش تندی نشان داد و آن را نقض حاکمیت ملی خود تلقی کرد. ایران به‌عنوان بازیگر مهم بحران سوریه نیز واکنش مثبتی در قبال طرح ایجاد منطقه امن در خاک سوریه از خود نشان نداد. کشورهای عرب خلیج‌فارس به‌ویژه عربستان‌سعودی و قطر از این طرح دونالد ترامپ استقبال کرده و آن‌ را بخشی از سیاست‌های خود در قبال بحران سوریه تلقی کردند.

 

این نوشته می‌کوشد ایجاد منطقه امن در خاک سوریه را مورد بررسی قرار دهد و به این پرسش پاسخ دهد که آیا این طرح اساسا قابلیت اجرائی به‌ویژه در شرایط پس از آزادی شهر حلب دارد یا خیر؟ همچنین باید به این پرسش پاسخ داد که رژیم صهیونیستی که به‌لحاظ مصلحتی از صحنه کشمکش‌های بحران سوریه غایب است، در موضوع ایجاد منطقه امن در سوریه چه سودی می‌برد؟

 

یکم: در سال ۲۰۱۱ و پس از تهدید قذافی، رهبر وقت لیبی، مبنی‌بر حمله به شهر انقلاب‌خیز بنغازی کنشگرهای غربی به رهبری ناتو بلافاصله وارد عمل شدند و علاوه بر بمباران قافله ارتش لیبی در بزرگراه منتهی به بنغازی، مناطقی از لیبی را مناطق امن اعلام و از پرواز هواپیماهای لیبی جلوگیری کردند. این منطقه امن تجربه و الگوی مثبت و موفقی از خود برجای نگذاشت و هرگاه تحلیلگران و ناظران جهانی بخواهند نمونه ناموفقی از دخالت غرب و ایجاد مناطق امن را مورد اشاره قرار دهند، به شهر بنغازی در سال ۲۰۱۱ اشاره می‌کنند. لاوروف، وزیر خارجه روسیه، نیز در دیدار با همتای اماراتی خود روز چهارشنبه، ۱۲ بهمن گفت آمریکا هنوز هیچ طرح دقیقی از منطقه امن در سوریه را با مسکو در میان نگذاشته است. وی با اشاره به طرح ایجاد منطقه امن در بنغازی در سال ۲۰۱۱ گفت آیا می‌خواهند تجربه ناکام بنغازی را تکرار کنند؟

 

واقعیت این است که نمی‌توان گفت آمریکا از تجربه به‌شدت ناکام منطقه امن در بنغازی لیبی و پیامدهای ویرانگر آن‌که تا به امروز ادامه دارد و پدیده‌ای به نام کشور لیبی را چندپاره کرده بی‌اطلاع است. دولت باراک اوباما با آگاهی از همین پیامدها بود که در برابر پافشاری آنکارا برای ایجاد منطقه امن مقاومت کرد. اکنون مگر چه اتفاقی افتاده است که دولت ترامپ از ایجاد این منطقه در خاک سوریه سخن به میان می‌آورد؟ زیرا اگر این طرح پیش از آزاد‌سازی حلب مطرح می‌شد، قابلیت اجرائی آن وجود داشت، اما حالا بسیاری از عوامل و زمینه‌های مساعد اجرای این طرح منتفی شده و چیزی به نام مناطق وسیع آزادشده از سوی اپوزیسیون مسلح سوریه به‌استثنای رقه، ادلب، تدمر و چند نقطه پراکنده دیگر در شمال سوریه وجود ندارد که قابلیت جذب صدها‌هزار آواره را داشته باشد. مناطق یادشده نیز در اختیار نیروهای داعش و جبهه النصره قرار دارند که دونالد ترامپ تصمیم دارد آنها را از روی زمین بردارد.

 

در پاسخ به این پرسش‌ها چند فرضیه و یک سیاست راهبردی وجود دارد. فرضیه نخست اینکه دونالد ترامپ چندان تمایلی به ایجاد منطقه یا مناطق امن در سوریه ندارد، زیرا هزینه‌های این طرح بسیار بالاست و نیروی هوایی آمریکا را برای مدت‌ها درگیر این مناطق خواهد کرد، اما از سوی دیگر ترامپ می‌خواهد به هم‌پیمانان منطقه‌ای خود و به رقبای خود در منطقه چند پیام ارسال کند. به هم‌پیمانان خود می‌خواهد اطمینان دهد که سیاست درون‌گرایی واشنگتن به معنای بی‌تفاوتی نسبت به متحدان منطقه‌ای ایالات متحده نیست. دولت جدید آمریکا از چرخش ناگهانی متحد سنتی خود در منطقه به‌سوی روسیه به دلیل سیاست‌های واگرایانه اوباما (به تعبیر ترامپ) درس‌های زیادی آموخته و از اینکه این اقدام آنکارا به دیگر متحدان واشنگتن در منطقه سرایت کند بیمناک است.

 

ازسوی دیگر دولت ترامپ قصد دارد به رهبران روسیه، ایران، سوریه و متحدان منطقه‌ای آنها نظیر حزب‌الله لبنان این پیام را ارسال کند که سیاست‌های واگرایانه دولت اوباما با روی‌کارآمدن دولت جدید در واشنگتن جای خود را به سیاست فعال و غیرانفعالی سپرده و رهبران این کشورها بدانند که در مقابل شعار تقدم آمریکا بر همه‌چیز، شعار بازگرداندن عظمت آمریکا نیز قرار دارد. اینکه ترامپ برای اعلام نیت آمریکا مبنی‌بر ایجاد منطقه امن در سوریه و یمن ترجیح داده است با ملک سلمان، پادشاه عربستان‌سعودی، تماس تلفنی بگیرد، معنای خاصی دارد، زیرا از دیدگاه دولت ترامپ، عربستان‌سعودی محور کشورهایی است که در برابر محور مقاومت به رهبری جمهوری اسلامی ایران قرار دارد. دولت ترامپ همچنین می‌داند که عربستان‌سعودی باید تمام هزینه‌های ایجاد منطقه یا مناطق امن در سوریه را بپذیرد و می‌توان گمانه‌زنی کرد که ملک‌سلمان در همین تماس تلفنی ترامپ شرایط مالی طرح ایجاد منطقه امن در سوریه را پذیرفته است. فرضیه دوم که جنبه راهبردی دارد، این است که طرح ایجاد مناطق امن در سوریه به لحاظ پایه‌ای در تل‌آویو تدوین شده و هدف آن ایجاد منطقه حائل به عمق مناطق تحت نفوذ تروریست‌ها در شهر قنیطره در بلندی‌های جولان و به طول ده‌ها کیلو متر برای تأمین امنیت راهبردی اسرائیل در شمال شرقی فلسطین اشغالی است. رژیم صهیونیستی از دو پهلوی شمالی (لبنان) و شمال شرقی (بلندی‌های جولان سوریه) در معرض تهدید همیشگی قرار دارد. واکنش سریع رژیم صهیونیستی در برابر ایجاد هرگونه هسته‌های مقاومت در بلندی‌های جولان و گشودن جبهه جدید دریک منطقه ذاتا نا‌امن (دروزی‌های سوری بلندی‌های جولان) از حساسیت بسیار شدید دولت اسرائیل نسبت به این موضوع پرده برمی‌دارد. شلیک موشک هدایت‌شونده به منزل سمیر قنطار در سال گذشته و قتل وی این پیام را به همراه داشت که اسرائیل کمترین تهدید امنیتی جبهه جولان را تحمل نخواهد کرد. سمیر قنطار، مبارز اسطوره‌ای لبنانی، فرماندهی هسته مقاومت مردمی جولان را به عهده داشت. در نتیجه این احتمال وجود دارد که منطقه امن در خاک سوریه به موازات مرز سوریه با فلسطین اشغالی به عمق تأمین‌کننده امنیت بلندی‌های اشغالی و تهدید‌کننده امنیت دمشق، پایتخت سوریه، برپا شود. این فرضیه همه قواعد بازی را به سود اسرائیل تغییر خواهد داد. تلاش‌های بی‌وقفه ارتش سوریه و هم‌پیمانانش در ماه‌های اخیر برای بیرون‌راندن تروریست‌ها از منطقه قنیطره و تأمین مرزهای خود با بلندی‌های اشغالی جولان نشان از این دارد که سوریه درباره خطر این طرح آگاهی همه‌جانبه دارد.

 

فرضیه بعدی مناطق شمالی سوریه با ترکیه از شهر حلب تا شهر الباب در چند‌ کیلومتری ترکیه است که گزینه دیگر طرح ایجاد منطقه امن به شمار می‌رود. شهر الباب اکنون در اشغال داعش است و تلاش‌های ارتش ترکیه برای آزاد‌سازی این شهر با وجود تلفات سنگین بی‌نتیجه مانده است. ارتش سوریه با آگاهی از گزینه‌های احتمالی مناطق امن حملات خود را در هفته‌های اخیر از شرق حلب تا شهر مرزی الباب تشدید کرده و حالا به سه‌کیلومتری الباب رسیده است. مناطق شمال شرقی سوریه (کُرد‌نشین) در شمال سوریه باقی می‌ماند که دولت آنکارا به‌ دلیل خطر ایجاد منطقه مستقل کردستان با هرگونه طرح امنیتی در این منطقه به‌شدت مقابله کرده و می‌کند.

 

فرضیه آخر مناطق شرقی از شمال سوریه تا مناطق جنوبی این کشور باقی می‌ماند که بیشتر آن درحال‌حاضر در اشغال داعش و جبهه النصره قرار دارد. این مناطق به استثنای رقه (پایتخت داعش در سوریه) و ادلب و تدمر جنبه صحرایی دارد و چندان قابلیتی برای گنجایش آوارگان سوری ندارد؛ اما به لحاظ جدا‌سازی شرق سوریه در امتداد مرز با عراق به منظور قطع راه‌های مواصلاتی ایران به سوریه از راه عراق، جنبه راهبردی دارد؛ بااین‌حال برای اجرای طرح منطقه امن به پیش‌زمینه‌های زیادی نیاز دارد که جنگ با داعش و جبهه النصره و آزاد‌سازی مناطق عمدتا اشغال‌شده یکی از این پیش‌نیازهاست که به زمان زیادی نیاز دارد.

 

دوم: طرح ایجاد مناطق امن در خاک سوریه با هدف طولانی‌کردن بحران این کشور از سوی دولت ترامپ مطرح شده است. درواقع طرح طولانی‌کردن بحران سوریه در دولت باراک اوباما کلید خورد. رقبای اوباما به‌ویژه دونالد ترامپ در دوره مبارزات انتخاباتی اخیر ایالات متحده دولت اوباما را متهم می‌کردند که به ‌طور عمدی بحران سوریه را از طریق اعمال سیاست‌های تردیدآمیز طولانی کردند. به موجب این طرح چند قدرت منطقه‌ای نظیر ایران، عربستان‌سعودی و ترکیه به‌اضافه چند کشور کوچک نظیر قطر و امارات مشغول جنگ نیابتی در خاک سوریه هستند. این جنگ نیابتی بودجه نظامی این کشورها را تحت‌ تأثیر قرار داده است؛ اما مهم‌ترین نتیجه بحران سوریه و تداوم آن به لحاظ راهبردی این است که مقوله فلسطین و مناقشه طولانی اعراب و اسرائیل تا اطلاع ثانوی به حاشیه رانده شده است؛ زیرا از یک‌ سو ایران در حمایت از متحد استراتژیک خود در محور مقاومت یعنی سوریه به صورت روز‌افزونی درگیر این بحران می‌شود‌ و این مسئله به فرسایش نیروی بسط‌یافته ایران در منطقه کمک می‌کند. از سوی دیگر عربستان‌سعودی قرار دارد که علاوه بر عهده‌داری موقعیت پدر معنوی اپوزیسیون مسلح سوریه، بار مالی بسیار سنگین این بحران را بر دوش می‌کشد و سفارش خریدهای جنگ‌افزار از کارخانه‌های اسلحه‌سازی ایالات متحده به صورت پیوسته ادامه دارد. کسری بودجه عربستان‌سعودی به دلیل دو جنگ سوریه و یمن و بحران بحرین فقط در سال مالی ۲۰۱۷ به بیش از ۱۱۰ ‌میلیارد دلار رسیده است. سوی دیگر بحران سوریه ترکیه قرار دارد که به دلیل کودتای نافرجام تابستان گذشته و متهم‌کردن ایالات متحده آمریکا به حمایت از کودتاچیان (به‌ویژه فتح‌الله گولن) به‌تدریج سیاست‌گریز از مرکز و نزدیکی به روسیه را دنبال می‌کند. ترکیه از آغاز بحران سوریه یکی از طرف‌های اصلی این بحران بود و به‌ صورت پیوسته از سوی محافل آمریکایی متهم به حمایت از شورشیان مسلح سوریه شده بود و اینک با انعقاد پیمان مصلحتی با روسیه به صورت روزافزونی در باتلاق سوریه گرفتار می‌شود و این مسئله به کم‌شدن بلندپروازی‌های رجب طیب اردوغان برای به‌دست‌گرفتن رهبری جهان اسلام و حمایت از جنبش اخوان‌المسلمین کمک می‌کند. طرف دیگر بحران سوریه نیروی حزب‌الله لبنان است که به‌طور تمام‌قد وارد این بحران شده و دولت بشار اسد را از بسیاری گردنه‌های صعب‌العبور به سلامت عبور داده است؛ اما حزب‌الله لبنان سلسله آمادگی‌های خود را برای مبارزه با اسرائیل به درجه دوم اهمیت تقلیل داده است. در نتیجه تا زمانی که بحران سوریه ادامه دارد، حزب‌الله لبنان جبهه دیگری را نخواهد گشود. البته بسیاری از محافل صهیونیستی از اینکه حزب‌الله لبنان مهارت‌های یک ارتش کلاسیک را در جنگ سوریه به دست می‌آورد، اعلام خطر کرده و می‌کنند؛ اما به لحاظ راهبردی طولانی‌شدن جنگ سوریه طرف‌های درگیر را دستخوش فرسایش نیروی انسانی و مالی می‌کند. طرف اصلی بحران سوریه یعنی ارتش این کشور قرار دارد که وارد ششمین سال جنگ شده است. از دیدگاه استراتژیست‌های آمریکایی ارتش سوریه با فرض کسب پیروزی قطعی در جنگ داخلی کنونی تا ده‌ها سال آینده قادر به فرماندهی و هدایت جنگ دامنه‌دار دیگر با اسرائیل نخواهد بود. نیروی دیگری که نباید از فهرست بلند زیان‌دیدگان بحران سوریه حذف کرد، تروریست‌هایی است که طبق برآوردهای محافل آمریکایی از ۶۶ کشور جهان به سوریه و عراق گسیل شدند. عملیات شناسایی این نیروها به وسیله سازمان‌های اطلاعاتی غربی در طول بحران سوریه تکمیل شده و معدوم‌شدن این نیروها در این بحران از منظر راهبردی به کاهش خطر تروریسم کمک می‌کند و اگر بتوان خطر امتداد تروریسم را به خاک اروپا و غرب به صفر رساند، تجمع آنها در خاک سوریه و تعقیب آنها در مراحل پس از بحران سوریه پتانسیل و ظرفیت بالقوه نیروی تروریستی در مقیاس جهانی قابل کنترل و مهار خواهد بود.

 


نویسنده

سید حسین موسوی (رئیس مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه)

سید حسین موسوی رئیس مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. حوزه مطالعاتی آقای موسوی مسائل خاورمیانه می باشد.