پرونده ای در جنگ روسیه - اوکراین

نوع مطلب: مقاله

 

 

گردآوری: سید محسن مصطفوی مدیر گروه کشمکش و همکاری در خاورمیانه

 

 

فرصت هایی که بحران اوکراین برای تهران فراهم میکند

نویسنده:ابوالفضل بازرگان، پژوهشگر مهمان و عضو گروه کشمکش و همکاری در خاورمیانه

 

مقدمه : علل بحران اوکراین

بحران اوکراین فارغ از اینکه اتفاق خوشایند و یا ناراحت کننده ای باشد، چرا که جنگ همراه امری قبیح و نا پسندیده ای است، این بحران نشان از تغییر و تحولات مهمی در نظم بین المللی دارد که ما قبل از موضع گیری نسبت به آن، نیاز داریم فهم دقیقی از آن داشته باشیم تا فرصت و چالش های پیش رو را برای تامین منافع ملی خود بشناسیم. بحراین اوکراین از جنبه های مختلف تاریخی، جغرافیایی، مرزی، قومی، نژادی، سیاسی و حتی اقتصاد سیاسی قابل تبیین است اما آنچه در روابط بین الملل با سطح تحلیل کلان مورد بررسی قرار می گیرد، رقابت روسیه و آمریکا بر سر عمق استراتژیکی به نام اوکراین است.

روسیه به دلیل وسعت پهناور کشوری، ژئوپلیتیک استراتژیک، دستیابی به منابع انرژی گسترده و از همه مهمتر برتری قدرت نظامی و دارا بودن بیشترین میزان کلاهک های اتمی در دنیا، همواره یک قطب بالقوه مهم بین المللی است، و هیچگاه در طول تاریخ معاصر روسیه، مشاهده نشده که روسیه جذب و هضم در نظم ابرقدرت دیگری شود .

چه در دوران تزاری، چه در دوران اتحاد جماهیر شوروی و چه در روسیه کنونی، به استثنای یک دوره بسیار کوتاه از فروپاشی شوروی تا 2008 (بحران مالی آمریکا و حمله روسیه به گرجستان ) که از ناچاری در نظم آمریکایی قرار داشته، روسیه همواره یک قطب مهم در نظم بین المللی بوده و هست و اکنون نیز با مبحث گذار و افول نسبی قدرت آمریکا و رشد چین، فرصت برای نقش آفرینی روسیه به مراتب بیشتر فراهم شده است. در مقابل نیز، ایالات متحده آمریکا که بعد از فروپاشی شوروی، تنها ابرقدرت نظام بین الملل یا به اصطلاح هژمون بود، اکنون با به چالش کشیده شدن نظم تک قطبی آمریکایی توسط چین و روسیه، برای حفظ موفعیت خود علاوه بر افزایش قدرتیابی خود باید از قدرتیابی چین و روسیه نیز جلوگیری کند، برای اینکار وارد حوزه های مختلف رقابت از جمله سیاسی، فرهنگی، رسانه ای، اقتصادی، تکنولوژیک، سایبری، فضایی و غیره غیره شده است اما مهمترین این حوزه ها آن هسته اصلی و سخت روابط بین الملل یعنی قدرت نظامی و ژئوپلیتیک است.

یکی از مهمترین راهبرد های مهار و کنترل رقیب در حوزه ژئوپلیتیک، عمق استراتژیک است. عمق استراتژیک به زبان ساده یعنی کشور الف منطقه نفوذ و حضور نظامی خود را در کشور سومی در مرز رقیب خود یعنی کشور ب قرار میدهد، بدین ترتیب در صورت جنگ احتمالی آسیب پذیری کشور ب در مرزهای خود به مراتب بیشتر میشود و کشور الف با فرسنگ ها فاصله از امنیت بیشتری برخوردار خواهد بود. ایالات متحده این کار را با روسیه و چین و همچنین جمهوری اسلامی ایران به ترتیب در اوکراین، تایوان و خلیج فارس پیگیری کرده است.

مشخصا در قبال روسیه، آمریکا پس از فروپاشی شوروی علی رغم تعهدی که داده بود، حوزه نفوذ خود را به مرزهای روسیه توسط ناتو گسترش داده است و روسیه بارها به این رویه اعتراض کرده است. اوکراین به لحاظ موقعیت خاص ژیوپلیتیکی که در مرز روسیه دارد، در سند همسایگی روسیه، این ناحیه برایش خط قرمز امنیتی محسوب میشود که حضور هرگونه رقیب خارجی را در مرزهای خود تهدید جدی امنیتی می پندارد و هرگز اجازه نمی دهد که رقیبش، آمریکا و ناتو بیش از این در مرزهایش حضور پیدا کنند. اکنون با وضعیت گذار در نظم بین المللی و افول نسبی قدرت آمریکا، روسیه فرصت را برای واکنش، تغییر در نظم آمریکایی و اعمال نظم مطلوب خود در مرزهایش فراهم میبیند. در این قالب روسیه و آمریکا در ابتدا با تهدید یکدیگر سعی بر وادار کردن یکدیگر به نظم مطلوب خود داشتند، آمریکا با تحریک کردن تنش در اوکراین سعی بر به عضویت درآوردن اوکراین در ناتو داشت و روسیه در مقابل با اعمال تهدید به دنبال گرفتن تضمین امنیتی از غرب برای عقب نشینی ناتو بود که نهایتا با امتناع آمریکا و ناتو از دادن همچین تضمینی، روسیه در محاسبه هزینه فایده، ریسک پیشروی ناتو در مرزهای خود را بیش از این هرگز نمیپذیرد و برای اطمینان از امنیت ملی خود و وادار کردن ناتو به عقب نشینی به اوکراین حمله کرد.

 

بحران اوکراین از نظم بین المللی به ما چه می گوید؟

بحران اوکراین به ما نشان می دهد که گذار در نظم بین المللی تمام شده است و ما وارد نظم جدیدی شده ایم، به بیان بهتر نظم تک قطبی آمریکا که در ده سال گذشته در حال تزلزل جایگاه بود، اکنون به واقعیت عینی پایان یافته است و ما وارد یک نظم سه قطبی نامتوازن بین آمریکا، چین و روسیه شده ایم، عرصه ای که روسیه برای تامین منافع خود اقدام به نقش آفرینی برون مرزی در کشور سومی میکند و آمریکا در واکنش عملا هیچ اقدامی نمی تواند انجام دهد، الگویی که به احتمال خیلی زیاد به زودی در تایوان هم بین چین و آمریکا حتی با ابعاد گسترده تر دیده خواهد شد. تمام این اتفاقات به ما نشان می دهد که نه تنها ما وارد یک نظم سه قطبی نامتقارن شده ایم بلکه وارد یک عصر جنگ سرد جدیدی نیز شده ایم.

همچنین ذات این جنگ سرد جدید علی رغم اهمیت یافتن و گسترش حوزه های غیر نظامی مثل اقتصادی، تجاری، فرهنگی، تکنولوژیک، سایبری و غیره در چند دهه اخیر، اما کماکان می بینیم آنچه نهایتا الگوی رقابت بین دولتها بویژه ابر قدرتها را مشخص میکند همان هسته اصلی و سخت روابط بین الملل یعنی قدرت نظامی و ژئوپلیتیک است. همچنین نوع واکنش روسیه نسبت حضور نیرو های ناتو در مرزهایش نشان می‌دهد که چقدر معضل امنیت برای کشورها اهمیت دارد، بدین معنا که روسیه قطعا پیش بینی می کرد که در صورت حمله به اوکراین، مورد تحریم های گسترده آمریکا و اروپا قرار بگیرد. اما در محاسبه هزینه فایده خود، اطمینان از امنیت در مرزهایش را به تحریم های اقتصادی ترجیح داده است و از ترس از تحریم های اقتصادی از مواضع امنیتی خود کوتاه نمی آید.

این وضعیت نشان میدهد که اثرگذاری حربه تحریم های آمریکا برای تحمیل اراده اش دیگر مثل قبل کارساز نیست و این وضعیت شاید معلول دو علت باشد، اول ظهور ابر قدرت اقتصادی به اسم چین که در ابتدای المپیک پکن و سفر پوتین، قردادهای گسترده و طولانی مدت نفت و گاز بین دو کشور امضا شد، دوم تجربه شکست کارزار فشار حداکثری تحریم های آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران. احتمالا این دو عامل قوت قلبی برای روسیه به حساب می آید تا آزادی عمل بیشتری در رفتار سیاست خارجی خود داشته باشد. اما نهایتا شاید مهمترین درسی که از بحران اوکراین باید گرفت مبحث "خودیاری " است. اکنون بارها از مقامات اوکراینی ابراز ندامت می شنویم که غرب و اروپا علی رغم تمام وعده هایی که برای حمایت از اوکراین در قبال روسیه داده بودند، هیچ واکنشی نشان ندادند و اوکراین را به سرنوشت خود رها کردند، همچنین تجربه قرارداد بوداپست در 1994 که طی آن اوکراین خود را خلع سلاح هسته ای کرد به این تضمین که روسیه، آمریکا و کشورهای اروپایی امنیت اوکراین را حفظ و تامین خواهند کرد.

این شاید بزرگترین درسی است که ما باید از ذات روابط بین الملل بگیریم و آن این است که نظم آنارشیک بین المللی همواره با ابهام همراه است، بدین معنا که هیچ دولتی هیچ گاه نمی تواند از آینده خود در ارتباط با دیگر دولت ها اطمینان قطعی داشته باشد و همواره ممکن است در هر لحظه به هر دلیلی امنیت هر دولتی مورد تهدید قرار گیرد و دولتها برای اطمینان نسبی امنیت خود راهی جز خودیاری ندارند و اینکه در عرصه بین المللی "اعتماد" به دیگران معنا و مفهومی ندارد، فرقی نمی کند آمریکا، اروپا ، چین، روسیه و یا هر دولت دیگر باشد. تامین امنیت و منافع ملی مهمترین علت رفتاری دولتهاست و هرجا منافع ملی دولت ها ایجاب کند بر اساس آن ممکن است زیر عهد و پیمان خود نیز بزنند. پس نهایتا هر دولتی خود به تنهایی مسئولیت تامین امنیت و منافع ملی خود را بر گردن دارد و همواره باید آماده بدترین سناریو های ممکن نیز باشد.

 

فرصت های بحران اوکراین برای جمهوری اسلامی ایران :

جمهوری اسلامی ایران، شاید تنها کشوری باشد که در طول سی سال گذشته در برابر نظم تک قطبی آمریکایی ایستاده و بقا یافته است. نه تنها بقا یافته است بلکه توانسته نظم آمریکایی را در منطقه غرب آسیا به چالش بکشد و نظم مطلوب خود را به در جاهایی از منطقه اعمال کند. این کشور در نظم تک قطبی برای حل مشکلات خود از آزادی عمل های بسیار محدودی بر خوردار بود و طبیعتا هنگامی این نظم تغییر میکند و ما وارد یک نظم سه قطبی میشویم و قدرت آمریکا افول میباد، فرصت ها برای ایران بیشتر میشود. همچنین این ابر قدرت های جدید هر چقدر در روابط خود نسبت به یکدیگر از رقابت بیشتری بر خوردار باشند، تهدیدات مشترک ما بیشتر آنها بیشتر میشود و باعث نزدیکی بیشتر ما میشود، به بیان بهتر اگر آمریکا با روسیه چین از الگوی رفتاری بهینه ای برخوردار باشند، موضع گیری های این کشور ها نسبت به ایران هماهنگ تر خواهد بود و هر چه از هم فاصله بگیرند، اختلافاتشون بیشتر شود، با کسانی که علیه آن تهدیدات مشترک دارند نزدیکتر خواهند شد.

وضعیتی به وضوح در نظم کنونی جهانی قابل رویت است، هرچه اختلافات چین و روسیه با آمریکا بیشتر شد، این دو کشور به هم نزدیک تر شدند و طبیعتا این دو با کشوری که چهل سال سابقه اختلاف با آمریکا را دارد نزدیک تر خواهند شد. همچنین وضع بیشتر تحریم های آمریکا علیه روسیه و احتمالا در آینده وضع تحریم های بیشتر علیه چین بر سر بحران تایوان، باز سبب میشود این کشور ها برای رفع نیاز های خود به دولتهایی که وضعیت مشابهی دارند نزدیک تر شوند که ما از این وضعیت تحت عنوان کلاب تحریمی ها یاد میکنیم، اکنون روسیه برای کم اثر سازی تحریم های آمریکا راهی جز همکاری بیشتر با چین و در همسایه جنوبی خود یعنی جمهوری اسلامی ایران ندارد که سابقه موفقیت آمیز طولانی در دور زدن تحریم ها دارد.

همزمانی بحراین اوکراین با مذاکرات وین برای احیای برجام، فرصت ویژه ای را برای ایران برای امتیازگیری بیشتر فراهم نموده است. اول به این دلیل که ایالات متحده آمریکا درگیر حل بحران هایی چون اوکراین و تایوان شده است و توانایی حل تمام بحران های بین المللی را به نفع خود ندارد. پس طبیعتا در حال حاضر آمریکا توانایی کنترل رفتار ایران در غرب آسیا را به هر قیمتی ندارد، به طور مثال آنگونه که آمریکا با تهدید " یا جنگ یا توافق " قبل از 2015 سعی در تحمیل هر چه سریعتر برجام با امتیازات حداقلی به ایران داشت، اکنون همزمان با افزایش قدرت بازدارندگی جمهوری اسلامی ایران به طور خودیار و پدیدار شدن بحران های متعدد بین المللی، برای آمریکا دیگر مطلوب نیست که جنگ دیگری را بخواهد در خاورمیانه ایجاد کند، پس دیگر نمی‌تواند از تهدید به جنگ برای امتیاز گیری از ایران استفاده کند و در نتیجه راهی جز امتیاز دهی به ایران برای احیای برجام ندارد، این فرصت مناسبی برای ایران است تا بر کسب امتیازات بیشتر پافشاری نماید.

دوما؛ افزایش اختلاف روسیه و آمریکا در بحران اوکراین بر عدم هماهنگ سازی این دو کشور در مذاکرات وین هم تاثیر می گذارد و باعث میشود مواضع روسیه به جمهوری اسلامی ایران نزدیک تر شود، لازم به ذکر است که اینجا بسیاری ممکن است تحلیل کنند که روسیه و آمریکا، ایران و اوکراین را با هم معامله خواهند کرد و این به ضرر ایران خواهد بود، در صورتی که اگر وضعیت گذار در نظم بین المللی را دقیق تر بررسی کنیم متوجه خواهیم شد که اختلافات روسیه و آمریکا خیلی جدی تر و حساس تر از آن است که با این گونه معامله ها حل و فصل شود.

سوم سابقه شکست اوکراین در قبال کشورهای دیگر به ویژه غرب و آمریکا مبنی بر تضمین تامین امنیت خود ، ایران را به یک عقلانیتی در محاسبه هزینه و فایده برای خودیاری میرساند که بر مبحث ضمانت اجرا برای احیای برجام تاکید حتمی داشته باشد و بداند که هیچ ضمانت اجرایی در روابط بین الملل جز خودیاری و منطق هزینه فایده وجود ندارد، اینکه حتما تاکید کند که تاسیسات هسته ای، ذخایر اورانیوم غنی سازی شده، سانتتریفیوژهای پیشرفته و غیره و غیره نابود نشوند و از کشور خارج نشوند، بلکه صرفا تعطیل، تعلیق و تحت نظارت مشترک ایران و آژانس در داخل کشور مهر و بوم و نگه داری شوند، شاید این اقدام تنها ضمانت اجرایی در برجام برای جلوگیری از بدعهدی آمریکا و اروپا باشد.

 

موضع گیری جمهوری اسلامی ایران در قبال بحران اوکراین چگونه باید باشد؟

در قبال موضع گیری کشورها نسبت به تحولات بین المللی عمدتا دو دیدگاه وجود دارد، نگاهی ارزشی، هنجاری و اخلاقی به گونه ای که موضع گیری دیپلماتیک کشورها باید بر اساس عرف جامعه جهانی باشد و وجهه کشور را حفظ کند. نگاه دوم که اتفاقا نگاهی مسلط و واقعی بر روابط میان ملت هاست، موضع گیری بر اساس تامین منافع ملی است، بدان معنا که دولتها در قبال تحولات بین المللی مواضعی را اتخاذ می کنند که منافع ملی آنها را تامین میکند. همچنین در قبال مسایل بین المللی باید توجه داشت که در چه عرصه ای از نظم بین المللی قرار داریم و همچنین در کجای این نظم جدید چند قطبی ایستاده ایم، طبیعتا در قبال بحران اوکراین دولتهایی که دغدغه های مشترک امنیتی با روسیه در قبال آمریکا دارند تقریبا مواضع مشابهی گرفتند که مهمترین آنها چین است. چرا که چین نیز در تایوان دغدغه ای مشابه با روسیه در برابر آمریکا دارد.

جمهوری اسلامی ایران نیز اتفاقا از جمله آن دسته کشورهایی است که از این دغدغه مشترک امنیتی به شدت رنج می برد، جمهوری اسلامی ایران حضور نیروها و پایگاه های نظامی آمریکا در خلیج فارس و درکشور های همسایه بویژه در حاشیه جنوبی خلیج فارس و در مرزهای خود را تهدید جدی برای امنیت خود می‌بیند و این دغدغه اخیرا حضور نیروهای رژیم صهیونیستی در امارات و بحرین با حمایت آمریکا دو چندان کرده است و جمهوری اسلامی ایران برای دفاع و حفظ امنیت خود، حق هرگونه واکنشی را به محض احساس تهدید محفوظ می‌داند.

پس موضع گیری جمهوری اسلامی ایران در قبال بحران اوکراین بیش از آن که ناشی از جلب اعتماد روسیه و یا جلب رضایت افکار عمومی جهانی باشد ، بر اساس دغدغه مشترک امنیتی است که در قبال این بحران حس می‌کند. نکته بعدی عواقب موضع گیری دولتها هم باید مد نظر گرفته شود، به طور مثال رژیم صهیونیستی که همواره از روابط بسیار نزدیکی با روسیه برخوردار بود، در موضع گیری خود در قبال این بحران روسیه را محکوم و از اوکراین حمایت کرد و روسیه سریعا در واکنش حضور اسرائیل بر بلندی های جولان را به چالش کشید و بیان کرد این سرزمین ها در اشغال اسراییل قرار دارد و آنها را به رسمیت نمی شناسد! خب طبیعتا جمهوری اسلامی ایران که در این میان بزرگترین چالش ها را با آمریکا و غرب داشته است و اکنون فرصتی پیش آمده تا ابرقدرت های جدید به این کشور نزدیک شوند و نظم آمریکایی در حال افول است، چرا باید اکنون با منطق نظم قبلی عمل کند و چرا باید در یک محاسبه هزینه فایده اشتباه منافع ملی خود را در این نظم جدید تضعیف کنند؟ پس نهایتا به اعتقاد نگارنده موضع گیری جمهوری اسلامی ایران در قبال بحران اوکراین، ضمن قبیح شمردن جنگ و دعوت به خویشتن داری و تشویق به حل و فصل مسالمت آمیز منازعه بین دو طرف، تنها باید منافع ملی خود در سیاست خارجی را در این نظم جدید بین المللی در نظر بگیرد.

 

 

 

چرایی حمله روسیه به اوکراین از منظر جغرافیای سیاسی

نویسنده: بابک شفیعی، کارشناس مسائل اوراسیا

 

بررسی چرایی حمله یک کشور به کشور دیگر به مؤلفه‌های گوناگونی بستگی دارد در این ‌بین کشمکش‌های روسیه و اوکراین که موجب حمله نظامی روسیه به اوکراین شده است در نگاه اول موضوع پیوستن یا نپیوستن اوکراین را به ناتو را در اذهان متواتر می‌کند پس اگر موضوع ناتو است پس چرا روسیه به استونی، لاتیویا، لیتوانی حمله نکرد چرا نسبت به این کشورها حساسیت زیادی نشان نمی‌دهد. چرا در زمان اتحاد جماهیر شوروی با یوگسلاوی کار چندانی نداشت جواب این سؤال‌ها را باید در جغرافیا جستجو نمود.

نظریات برخاسته از جغرافیا را باید علیت نظریات چون هارتلند؛ هالفورد مکیندر، کانتیمنت جورج کنان دانست که همواره نگران سلطه یک قدرت مسلط در دشت‌های شمالی کره زمین بوده‌اند. دشت‌های شمالی کره زمین که در مدار ۴۰ تا ۸۰ درجه شمالی کره زمین قرارگرفته‌اند سرزمین‌های دشتی صاف و خالی از ناهمواری هستند که حرکت در آن‌ها آزادانه صورت می‌پذیرد این مناطق از غرب رشته‌کوه‌های اورال در روسیه و قزاقستان آغاز تا به رشته‌کوه‌های پیرنه در مرز بین فرانسه و اسپانیا می‌رسد.

از منظر تاریخی این منطقه مسیر حملات اقوام مختلفی بوده است. قبل از قرن 16 هون‌ها، مغول‌ها از شرق و پس‌ازآن لهستانی‌ها، سوئدی‌ها، فرانسوی‌ها، آلمان‌ها از غرب در این سرزمین تاخته‌اند. روسیه و دولت‌مردان آن باسابقه تاخت‌وتاز در این سرزمین آشنایی کامل دارند به همین دلیل این ترس تاریخی در دل آن‌ها وجود دارد که احتمال دارد دوباره چه از سمت غرب و چه شرق مورد دست‌درازی قرار گیرند. این ترس در حال حاضر در دل ولادیمیر پوتین و دولت‌مردانش وجود دارد، چراکه با پیوستن اوکراین به پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) فاصله کیف پایتخت اوکراین تا مسکو پایتخت روسیه کمتر از ۱۰۰۰ کیلومتر است درصورتی‌که اوکراین عضو ناتو شود ارتش ناتو می‌تواند کمتر از ۲۴ ساعت خود را از مسیر این دشت‌های هموار به مسکو برساند.

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اوکراین که یک کشور مهم از اقمار شوروی بود از آن جدا گردید برای روسیه این جدایی بسیار ناگوار بوده است چرا هسته اصلی روسیه امروز در کیف پایتخت اوکراین بناشده است. روس‌ها می‌گویند مسکو قلب روسیه، سن‌پترزبورگ مغز روسیه و اما کیف مادر روسیه است. علاوه بر مسائل فرهنگی در زمان اتحاد جماهیر شوروی بیشترین زیرساخت‌های نظامی روسیه در بخش صنعت دریایی و هسته‌ای در اوکراین قرار دارد و بیش‌تر خطوط انرژی صادر شونده از روسیه از مسیر اوکراین به دیگر نقاط اروپا می‌رسد درواقع اوکراین در کنار بلاروس دروازه‌های رسیدن روسیه به اروپا و کشورهای دریا محور هست.

 

از منظر ژئوتاکتیک روسیه همواره علاقه‌مند است منطقه‌ای حائل بین خود و جهان غرب (قدرت دریا محور) داشته باشد. با پیوستن لهستان به ناتو روسیه به دلیل ترس تاریخی خود بسیار علاقه‌مند است فاصله خود را با کشورهای محور دریایی ازجمله انگلیس و آمریکا حفظ کند اما گسترش ناتو به شرق و به اوکراین که غربی‌ها جهت مهار روسیه انجام می‌دهند این خرس بزرگ زخم‌خورده را می‌ترساند و هرلحظه احتمال دارد این خرس بزرگ به دلیل کوتاه بودن دست‌هایش به‌جای عقب‌نشینی به آن‌ها یورش ببرد.

سابقه تاریخی تهدید در مرزهای روسیه نشان داده است هرزمانی که روسیه تهدیدی در مرزهایش احساس کند ،گسترش پیدا می‌کند برای مثال می‌توان به جنگ‌های ایران و روسیه در قرن ۱۹، حمله به افغانستان در قرن 21 و حمله به گرجستان و شبه‌جزیره کریمه اوکراین در قرن ۲۱ اشاره کرد. درواقع تا زمانی که روسیه احساس تهدید نکند گسترش پیدا نمی‌کند ولی اگر احساس تهدید کند تا رسیدن به اولین حاشیه امن که شمال کوه‌های بلند رودخانه‌های عظیم و باتلاق‌های صعب‌العبور و دریا و دریاچه گسترش پیدا می‌کند تا فاصله لازم با محور تهدید خود را حفظ کند.

حال همین سطح تحلیل را می‌توان دلیل عدم تصرف استونی، لاتیویا، لیتوانی دانست چراکه اولاً آن‌طرف این کشورها دریا بوده و دوماً عمق استراتژیک این کشور کم است و روسیه به کمک سرزمین برونگانش کالینینگراد به‌راحتی می‌تواند این کشورها را تصرف و یا نیروهای مقاومت‌کننده آن‌ها را نابود کنند اما اوکراین به دلیل وسعت زیاد و عمق استراتژیک گسترده و همسایگی با لهستان که عضو پیمان آتلانتیک شمالی است تهدیدی جدی برایش محسوب می‌شود.

اساس ساختار امنیتی ناتو بر اساس مدیریت سرمایه‌داری است که طی سال‌های متمادی به این نوع ساختار اقتصادی و مدیریتی رسیده‌اند که مبتنی بر بازارهای آزاد و رقابت بین بازارها بناشده است. این ساختار مدیریتی علاقه‌ای به یکپارچگی سرزمینی که نتیجه آن یکپارچگی بازار و اقتصاد است ندارند چراکه منافع آن‌ها در ایجاد رقابت در بازارهای اقتصادی کوچک و بزرگ است تا ضمن این‌که محصولات ساخته‌شده خود را به بازارهای با مدیریت ضعیفی بفروشند مواد اولیه و انرژی ارزان به دست آورند تا ساختار اقتصادی به وجود آمده را حفظ کنند، خدمت به‌نظام سرمایه‌داری در نظریات جغرافیدانان چون هالفورد مکیندر و آلفرد تایر ماهان و اقتصاددانانی چون آدم اسمیت و جان مینارد کینز مشخص است نظریات متضادی که از اندیشمندان یک جبهه فکری ارائه می‌شود. به همین دلیل غرب که نماینده اقتصاد دریا محور است علاقه‌ای به سیطره یک دولت واحد یا چند دولت همسو در این سرزمین پهناور شمالی را ندارد. به همین دلیل بوده است که جبهه دریا محور به رهبری بریتانیا موفق شدند جهت جلوگیری از انسجام کشورهای دشت شمالی کره زمین در جهت منافع خود ابتدا فرانسوی‌ها و بعدها آلمانی‌ها را به سمت دشت‌های روسیه گسیل کنند درواقع این محور دریا است که بیشترین منافع را از درگیری قدرت‌های خشکی می‌برد به نظر می‌رسد اوکراین در این موضوع دستاویز محور دریا قرارگرفته است. جغرافیا دیکته کرد ، پوتین نوشت و به نظر می‌رسد در آینده نزدیک دریامحوران تصحیح می‌کنند.

 

 

 

 

مهمترین مسئله سال ۱۴۰۰؛ افول دموکراسی و امر سیاسی

نویسنده: عبدالعزیز مولودی پزوهشگر مهمان و عضو گروه کشمکش و همکاری در خاورمیانه

 

ایران و جهان در سال ۱۴۰۰ با مسائل مختلفی روبرو بوده و هستند. موضوع کووید ۱۹ و دامنگیری آن طی دوره های پی درپی شیوع و پیدا شدن سویه های جدیدی مانند اُمیکرون که شیوع آن گسترده تر از سویه های قبلی با ویژگی درگیرکردن کودکان بود، از جمله مسائلی است که کماکان ادامه دارد و مسائل دیگری را نیز به دنبال خود ایجاد کرده است. در کشور ما هم مرحله ششم شیوع آن با افزایش درگیری و مرگ مبتلایان جدید آغاز گردیده است. بحران اوکراین که به نظر می‌رسد نوعی انتقال درگیری قدرت‌های بزرگ از خاورمیانه به اروپا است، اکنون به بالاترین حد خود رسیده و جنگ، این کشور را در در بر گرفته است. بحران های زیست محیطی، حقوق بشری، زنان و آب نیز از جمله درگیریهای دیگر جوامع بشری است. به نظر می‌رسد در میان همه این بحران ها آنچه که در کانون توجه جهانیان نیست یا به آن اهمیت داده نمی‌شود، پسرفت دموکراسی و بحران دامن گستری آن در جوامع در حال رشد و حتی قدرتمند و توسعه یافته است. از این نظر، معتقدم که مهمترین مسئله سال جاری، بحران دمکراسی است.

البته نمی توان از نظر دور داشت که دمکراسی پسرفت هایی نسبت به قبل داشته است. در افغانستان به جای این که زمینه مهیا شود تا دولت مستقر در این کشور بیشتر به سمت گشودگی و شفافیت حرکت کند، روند امور چه در حوزه سیاسی و چه در حوزه اقتصادی روز به روز بحرانی تر و با فساد توام شده و سرانجام با خروج آمریکا از این کشور، طالبان بدون هیچ تلاش و زحمتی به قدرت رسیدند و همه دستاوردهایی که در سالهای گذشته در این کشور با همکاری های بین المللی شکل گرفته بود را به قهقرا بردند و امروز گروههای مردم این کشور زیر فشار طالبان یا به سکوت وا داشته شده‌اند یا از کشور فرار کرده اند یا مورد تعقیب قرار گرفته و به زندان افتاده‌اند.

موضوع زنان در این کشور اکنون به عنوان چالش جدی افغانستان مطرح است در حالیکه، طالبان حاکم در این کشور، این موضوع را به عنوان "مسئله" نمی نگرند. از سوی دیگر بازگشت بشار اسد به میان کشورهای عربی، بحران یمن، حمله روسیه به اوکراین به بهانه عقد قرارداد با دو منطقه استقلال طلب مورد حمایت روسیه در این کشور علیرغم آنهمه تاکید پوتین مبنی بر اینکه به اکراین حمله نمی کند و در نهایت، چالش انتخابات اخیر عراق، همه نشانه هایی از پسرفت دموکراسی در سطح جهان است.

اگر یکی از مشخصات نظام های دموکراتیک، برگزاری دوره‌ای انتخابات برای تضمین گردش نخبگان و تاکید بر اصل مشارکت مردم در سیاست و اعمال حاکمیت است و امروز در بسیاری از کشورهای دموکراتیک و اقتدارگرا انتخابات برگزار می‌شود اما چالشی که بعد از برگزاری انتخابات به وقوع می پیوندد، اعتراض به نتایج انتخابات و تصور وجود تقلب در آراء عمومی است. این امر از یک سو توسط گروه های حاکم سازماندهی می شود و از سوی دیگر، بر خلاف روح دمکراسی که بیشتر ناظر بر حقوق عمومی مردم است .

در نهایت با مشاهده وضعیت کنونی جهان می‌توان ادعا کرد که دمکراسی و در مجموع امر سیاسی در بحران است، حتی به قول یکی از اساتید علوم سیاسی کشورمان در شرایط کنونی می توان امر سیاسی را خاتمه یافته تلقی کرد.

 

 

 


نویسنده

سید محسن (ميلاد) مصطفوی (مدیر گروه)

سید محسن (ميلاد) مصطفوی مدیر گروه کشمکش و همکاری در خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه است. وی دانش آموخته دکتری رشته روابط بین الملل در دانشگاه آزاد واحد تهران شمال می باشد. حوزه مطالعاتی آقای مصطفوی مسائل خاورمیانه می باشد.


عبدالعزیز مولودی

عبدالعزیز مولودی، پژوهشگر مهمان مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه در گروه کشمکش و همکاری در خاورمیانه می باشد. وی دانش آموخته مقطع دکتری در رشته علوم سیاسی با گرایش جامعه شناسی سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران می باشد. حوزه مطالعاتی نامبرده مسایل استراتژیک و روندهای فکری در خاورمیانه است.


ابوالفضل بازرگان

ابوالفضل بازرگان، پژوهشگر مهمان مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه در گروه کشمکش و همکاری در خاورمیانه می باشد.  وی دانشجوی دکتری روابط بین الملل در دانشگاه تهران است. حوزه مطالعاتی نامبرده امنیت بین الملل و مسائل خاورمیانه است.


1.دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
2.پیام هایی که حاوی تهمت یا بی احترامی به اشخاص باشد منتشر نخواهد شد
3.پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد