پل ترامپ، نقطه ثقل سیاست کانتینمنت آمریکا در قرن 21 با جایگزینی کراسلند به جای ریملند
حامد حکمتآرا، پژوهشگر دکتری ژئوپلیتیک دانشگاه تهران
منطقه «زَنگِزور» که امروزه به دو بخش شامل «زنگزور شرقی» در جمهوری آذربایجان و «سیونیک» در ارمنستان تقسیم شده، در نقطه اتصال 3 کشور ایران، جمهوری آذربایجان و ارمنستان واقع شده است. این منطقه در سالهای اخیر و به خصوص پس از پایان جنگ دوم قرهباغ در سال 2020 به یکی از نقاط حساس ژئوپلیتیکی در قفقاز جنوبی تبدیل شده است. اهمیت بالای زنگزور از جمله به دلیل موقعیت ممتاز ژئوپلیتیکی آن در اتصال کریدورهای بینالمللی انرژی و تجارت به لحاظ اقتصادی و سازمان دولتهای ترک به لحاظ فرهنگی است. اما در عین حال، نقش مهم این منطقه کوچک مرزی در رقابتهای ژئواستراتژیک ابرقدرتهای جهانی شامل ایالات متحده، چین و روسیه در منطقه نیز به تدریج برجستهتر میشود. اقدام اخیر دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده در ایفای نقش میانجیگر در صلح بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان که شامل طرح موضوع ایجاد پل ترامپ به صورت یک مسیر بدون مانع ارمنستان در محدوده زنگزور جهت اتصال بخش اصلی جمهوری آذربایجان به نخجوان نیز در راستای همین رقابتهای جهانی و فراتر از یک اقدام صرف اقتصادی یا صلحطلبانه ارزیابی میشود. درواقع با نگاهی ژرفتر میتوان چنین برداشت نمود که ترامپ در تلاش است از این پروژه به عنوان ابزاری برای تحقق یک استراتژی ژئوپلیتیکی گستردهتر و جهانی در راستای منافع کلان ایالات متحده استفاده نماید؛ سیاستی که شباهتهایی به سیاست «کانتینمنت» (سد نفوذ) ایالات متحده در قرن 20 دارد که البته این بار به جای ریملند با تنگتر کردن کمربند محاصره ابرقدرتهای شرقی از طریق کراسلند (نقاط تلاقی هارتلند و ریملند) ورود کرده است.
در همین راستا، «سازمان دولتهای ترک» به رهبری یکی از اعضای ناتو یعنی ترکیه یکی از سازمانهای منطقهای است که در بخش میانی کراسلند گسترده شده است. اردوغان رئیسجمهور ترکیه از سالها پیش در تلاش است با احیا و تعمیق پیوندهای مختلف بین دولتهای ترکزبان، نقش رهبری ترکیه را در بین این دولتها القا و تثبیت نماید. شکلگیری «شورای همکاری دولتهای ترکزبان» در سال ۲۰۰۹ و ارتقای آن به «سازمان دولتهای ترک» در سال ۲۰۲۱، نشانهای از تحقق تدریجی این هدف است. به نظر میرسد آمریکا و به ویژه ترامپ، این روند را نه تهدید، بلکه فرصتی بالقوه در راستای منافع خود تلقی میکند که میتواند با حمایت غرب بالفعل شود؛ فرصتی برای کاهش نفوذ چین و روسیه در آسیای مرکزی و قفقاز، ایجاد شکاف در ابتکار کمربند و راه چین و نهایتاً تضعیف همگرایی و پیوستگی ژئوپلیتیکی محور چین-روسیه-ایران. هدفی که از طریق ایجاد کمربندی در بخش میانی کراسلند و در حدفاصل این 3 کشور محوری ممکن خواهد بود. در همین چارچوب، ترامپ با تقویت رابطه شخصی خود با اردوغان تلاش میکند او را از نزدیکی بیشتر به چین و روسیه بازدارد و در عوض، ترکیه را به عنوان بازیگری متمایل به غرب و عضو ناتو، اما نه الزاماً همراستا با ناتو، بازیگر اصلی سیاست کانتینمنت در قرن 21 قرار دهد. تمجیدهای ترامپ از اردوغان و چشمپوشی او بر رفتارها و گفتارهای بعضاً تند دولت ترکیه در قبال منافع غرب و ناتو، در حالی صورت میپذیرد که ترامپ در مواجهه با دیگر رهبران جهان، حتی رهبران متحدان سنتی آمریکا نظیر انگلستان، کانادا، فرانسه و آلمان از ادبیاتی انتقادی و گاهاً تحقیرآمیز و فاقد ملاحظات دیپلماتیک بهره میبرد.
اولویت تأمین منافع آمریکا از رهگذر تحقق پل ترامپ در قفقاز
در صورت تحقق پل ترامپ در زنگزور و آنچه که رئیسجمهوری آذربایجان اخیراً از آن به عنوان نقطه تلاقی کریدورهای بینالمللی شمال-جنوب و شرق-غرب سخن گفته، هرچند بر اهمیت ژئوپلیتیکی جمهوری آذربایجان به دلیل موقعیت راهبردی آن به شدت افزوده خواهد شد و همزمان ارمنستان نیز از بنبست ژئوپلیتیکی و اقتصادی خارج خواهد شد؛ اما در اصل، این آمریکا خواهد بود که جریان تجارت در اوراسیا را به دلیل نقشی که در اجرا و کنترل پل ترامپ خواهد داشت، زیرنظر خواهد گرفت. پس این دستاورد صرفاً به معنی اتصال بدون مانع بخشهای جمهوری آذربایجان و یا دولتهای ترکزبان نخواهد بود؛ بلکه همزمان احتمالاً محدودیتها و فشارهای ژئوپلیتیکی و اقتصادی بر چین، روسیه و ایران نیز افزایش خواهد یافت. به به عبارت دیگر، کنترل آمریکا بر نقطه ثقل جاده ابریشم جدید چین و کریدور میانی، حضور فعال آمریکا در حیاط خلوت سنتی روسیه همزمان با خروج صلحبانان روسی از قفقاز جنوبی و حضور ایالات متحده در مرز ایران و ارمنستان با وجود حساسیت بالای ژئوپلیتیکی ایران نسبت به این مرز، همگی بیش از همه در راستای منافع ایالات متحده است و نه کشورهای منطقه.
در نتیجه، به نظر میرسد طرح پل ترامپ بیش از اینکه یک ابتکار صلحجویانه برای صلح و رفاه منطقهای و بینالمللی باشد، بخشی از یک بازی بزرگ ژئوپلیتیکی در ابعاد مختلف است که هدف نهایی آن، تغییر موازنه قدرت در اوراسیا به نفع آمریکاست. چراکه ترامپ در بسیاری از اظهارنظرها و اقدامات ژئوپلیتیکی خود، رویکردی آشکارا سودمحور و مبتنی بر تحقق منافع ژئوپلیتیکی و اقتصادی آمریکا اتخاذ کرده است؛ هرچند به ظاهر ممکن است خود را رهبر فرآیندهای صلحآفرین منطقهای و حتی شایسته جایزه صلح نوبل بداند. در همین راستا، ورود ترامپ و بخش خصوصی آمریکا به موضوع کریدور زنگزور تحت عنوان «مسیر ترامپ برای صلح و رفاه بینالمللی» نمیتواند صرفاً در چارچوب تلاش برای برقراری صلح میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان تعبیر شود؛ بلکه این موضوع باید در چارچوب یک برنامه کلانتر در راستای منافع ایالات متحده برای تسلط بر کریدورهای حیاتی انرژی، تجارت و همچنین محاصره ژئوپلیتیکی غیرمستقیم رقبای آمریکا مورد تحلیل قرار گیرد. به عبارت دیگر، پل ترامپ در قفقاز اگرچه ممکن است در ظاهر صرفاً پروژهای زیرساختی برای اتصال بخشهای جمهوری آذربایجان یا دولتهای ترکزبان تلقی گردد؛ اما در باطن، میتواند بخشی از راهبرد سد نفوذ چندوجهی آمریکا علیه چین، روسیه و ایران باشد.
نگاه ابزاری ترامپ به کریدور زنگزور و سازمان دولتهای ترک
سازمان دولتهای ترک با عضویت دائم 5 دولت شامل ترکیه، ازبکستان، قزاقستان، جمهوری آذربایجان، قرقیزستان و عضویت ناظر 3 دولت شامل مجارستان، ترکمنستان و قبرس شمالی، عملاً شبکهای جغرافیایی در پهنه اوراسیا و در تلاقی هارتلند و ریملند (کراسلند) ایجاد کرده است که ظرفیت بالقوهای برای تبدیل شدن به یک بلوک ژئوپلیتیکی همسو با منافع غرب را دارد؛ بلوکی که میتواند همزمان ابتکارهای اقتصادی چین از جمله ابتکار حکمرانی جهانی، سازمان همکاری شانگهای و ابتکار کمربند و راه را دور بزند یا محدود کند؛ نفوذ سنتی روسیه در آسیای مرکزی و قفقاز را به چالش بکشد و ابتکارهای به رهبری روسیه از جمله سازمان پیمان امنیت جمعی و اتحادیه اقتصادی اوراسیا را با اختلافات درونی مواجه سازد؛ و نهایتاً مرزهای شمالی ایران را همچون مرزهای جنوبی آن در اختیار سازمانی قرار دهد که غرب شریک اصلی آن خواهد بود و بدین ترتیب، علاوه بر مهار چین و روسیه، مهار ایران نیز از طریق قطع ارتباط آن با دو ابرقدرت شرقی و کشورهای حائل به عنوان محل تنفس استراتژیک حاصل گردد.
ترامپ با شناخت این پتانسیل در تلاش است با نقشآفرینی در صلح قفقاز یا غزه و حمایت از مواضع ترکیه، سازمان دولتهای ترک به رهبری ترکیه را در راستای اهداف راهبردی ایالات متحده به کار گیرد. این سیاست در امتداد رویکرد کلی ترامپ قرار دارد که خواستار کاهش هزینههای مستقیم آمریکا و اتکا به شریکان منطقهای قوی برای پیشبرد اهداف کلان واشنگتن است. از این منظر، تمجیدها و انعطافهای ترامپ در قبال اردوغان، نه از سر علاقه شخصی، بلکه برآمده از درکی ژئوپلیتیکی از نقش بالقوه آنکارا در مهار ابرقدرتهای شرقی در قرن ۲۱ است. در همین راستا، اردوغان از دید ترامپ چهرهای است که قادر خواهد بود کشورهای حائل بین چین، روسیه و ایران را دور محوری غربی گردهم آورد و از میزان وابستگی آنان به شرق بکاهد. سازمان دولتهای ترک نیز از دید ترامپ به جای یک نهاد فرهنگی به یک بازیگر ژئوپلیتیکی مهم در نقشه جهانی قدرت بدل میشود. با این همه باید توجه داشت که اگرچه ترامپ به وضوح سعی در تقویت روابط خود با اردوغان دارد؛ اما رئیسجمهور ترکیه نیز بازیگری پیچیده و چندوجهی است؛ چنانکه در سالهای اخیر تلاش کرده است بین واشنگتن، پکن، مسکو و تهران تعادل لازم را برقرار کند تا بیشترین منافع برای ترکیه حاصل شود.
نویسنده
حامد حکمت آرا
حامد حکمت آرا، پژوهشگر مهمان مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه در گروهمطالعات هیدروپلیتیک و تغییرات اقلیمی خاورمیانه می باشد. وی دانشجوی مقطع دکتری در رشته جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک دانشگاه تهران و دانشآموخته دانشکده روابط بینالملل وزارت امور خارجه است. حوزه مطالعاتی نامبرده هیدروپلیتیک و مسائل اوراسیا است.