تمنای قلمرو و الاهیات تغییر در اندیشه داعش
به رغم افول میدانی داعش، بحث بر سر حركت هایی از جنس داعش هنوز داغ و آموزنده است. در گفت و گوی زیر كه هفته قبل آقای سعید جعفری پویا (از سوی سایت خبرآنلاین) با دكتر قدیر نصری انجام داده است، نكته هایی در این مباحثه آمده كه شایسته تامل است. اصل این گفت و گو را در زیر می خوانید:
خبرآنلاین: در بررسی اندیشه داعش، در بحثهای اخیرتان، روندهای فکری مولد خشونت از نوع داعشی را توضیح دادید، اکنون با افول جریان داعش، این سؤال مطرح میشود که آیا افول داعش محصول ناکارآمدی این گروه است یا توافق استراتژیک قدرتهای دخیل؟
نصری: با تشکر از شما به خاطر توجه به بطن فکری – عقیدتی تحولات جاریه. اجازه میخواهم بر این سؤال تأکید کنم که صحبت از افول داعش ، اتفاقا سخن درستی است. این گروه با بهرهگیری از یأس و کینه ی متراکم در سینهی گروههایی از مردم عراق و با حسرت نگری نسبت به گذشتهای غیر واقعی و نیز بشارت دادن به تحقق آیندهای فراواقعی، بنیاد فکری یک حرکت را بنا نهاد. این آرزوها، نیازمند یک نمایش عملی هم بود آن هم در روی زمین و با تکیه بر الاهیات تغییر. پس ، ظهور رعدآسای داعش، مبتنی بر چنین فکری بود. اما این فکر که علیالأصول مورد قبول هیچ یک از بازیگران ممتاز دولتی و غیر دولتی منطقه نبود، چگونه به مدت سه سال انرژی منطقه را تلف کرد و سیمای اسلام را مخدوش نمود؟
در پاسخ باید بگویم که تعداد قدرتهای تجدیدنظرطلب و یا بازیگران مدعی در خاورمیانهی امروز، زیاد است. داعش، آوانگاردی بود برای در هم ریختن ترتیباتی بود که تجدیدنظرطلبان آن را دوست نداشتند. به عنوان مثال، پارهای از نخبگان اسلامگرای ترکیه بدین باور رسیده بودند که برای پیشبری نیات استراتژیک خود، نیاز به سرزمینهایی دارند که اکنون تحت نفوذ ایراناند. مثلاً به گمان آنها، کشورهای عراق، سوریه و لبنان که در «خارج نزدیک» ترکیه هستند، دلیلی ندارد که عرصهی بازیگری ایران باشند. این «برداشت نخبگان» ترکیه، تمهیدات فکری را برای تجدید نظر در نظم جاری مهیا نمود. از سوی دیگر، نخبگان عربستان نیز بر این باور بودند که باورهای عقیدتی ایران در لبنان و سوریه و عراق و یمن، بیش از پیش تقویت میشود. اما همهی آنها را یک چیز آرام میکرد و آن این بود که ایالات متحده تضمین کرده بود که راهبردش «همه چیز علیه ایران» است . این راهبرد آمریکا در سال 2014 قدری تعدیل شد یعنی این کشور بالاخره پذیرفت که نقش محدودی برای ایران قائل باشد. با عقبنشینی آمریکا از عراق و حل و فصل اجمالی اختلاف هستهای با ایران، خلأ مهمی در منطقه رخ داد، این زمان، موعد مناسبی بود برای خیزش نیروهای تجدیدنظرطلب. نیروهای تجدیدنظرطلب خارجی با اطمینان دادن به نیروهای تجدیدنظرطلب داخلی (نظیر النصره، داعش، ارتش آزاد سوریه و دهها گروه دیگر)، شورش علیه دمشق و بغداد را آغاز و به فاصله کوتاهی دهها شهر را تصرف و میلیونها نفر را تحت سیطره خود درآوردند.
با تثبیت نسبی داعش در قلمرو شامات و شمال عراق و ادعاها و اقدامات حیرتانگیز این گروه، «قدرتهای نگران» مانند روسیه، ایران، عراق، سوریه، لبنان و حتی ایالات متحده، عزم خود را جزم کردند تا مانع تحکیم خلافت اسلامی شوند. البته، ضریب توجه قدرتهای نگران، همسان نبود. برخی از آنها مانند روسیه و ایران عمیقاً نگران بودند اما بعضی دیگر، عمیقاً نگران نبودند و فقط برای توجیه افکار عمومی، هر از گاهی یک عملیات هوایی انجام میدادند. بنابراین، با ورود تمام قد روسیه و ایران به حمایت از تمامیت ارضی سوریه و عراق از یک سو و با تردید فزاینده تجدیدنظرطلبان از سوی دیگر، اندیشه داعش برای تشکیل دولت، معلق شد و همین خلأ، فرصتی شد برای نفس گرفتن قدرت مرکزی در بغداد و دمشق. نتیجهی این تحولات، توقف و تحدید داعش شد به گونهای که داعش اکنون (فوریه 2017) فقط در غرب موصل و چند شهر و منطقه استان کرکوک و چند شهر سوریه مانند رقه، دیرالزور و الحسکه باقی مانده است.
سؤال: با این وصف، میتوان گفت که تمنای داعش برای تصرف سرزمین، عملی نشد؟
نصری: بله! داعش از همان اول هم استقرار مؤثری در متصرفات خود نداشت. فراموش نکنیم که دولت عراق، ماهانه به دهها هزار نفر از کارمندانش در موصل، رمادی، فلوجه و شهرهای کوچک دیگر، حقوق واریز میکرد. متأسفانه داعش مانع شد از این که معلوم شود که در داخل موصل چه گذشته است. داعش فقط اخبار و «صنعت خشونت» خود را به جهانیان مخابره میکرد. الان شما اگر تحرکات داعش را در اینترنت سرچ کنید غالباً خون و جنون میبینید. در فقه جهاد که القاعده و بخصوص داعش مقید به آن هستند، نخستین مرحله از راهبرد تغییر، مرحلهی نکایه است. نکایه عبارت است از ویرانسازی، کشتار، ضرب و جرح و کلاً تار و مار کردن استحکامات و ارادهی رقیب.
سؤال: به باور شماراهبرد کنونی داعش، همان عمل به راهبرد تغییر و النکایه است؟
نصری: بله دقیقاً. متأسفانه جامعه دانشگاهی و حتی حوزوی ما طی دهههای اخیر از روندهای فکری جاری در همین نزدیکی غفلت کرده و به اندیشهی سیاسی اهل سنت و به خصوص تفاسیر متأخر از آنها، توجهی نداشته است. یکی از منابع و مخازن فکری داعش در بحث النکایه، کتاب قاضی ابی ولید قرطبی، فقیه مالکی قرن ششم هجری است. او کتابی دارد به نام «بدایهالمجتهد و نهایهالمقتصد». در این کتاب 500 صفحهای دقیقاً از صفحه 380 به بعد که به باب جهاد معروف است، ابن رشد قرطبی در مورد افضلیت جهاد بر حج استدلال می کند و بحث مفصلی دارد در خصوص احکام حرب، اموال محاربین، نفوس محارب و بخصوص فصل شروط حرب و نکایه علیه دشمن (فیما یجوز من النکایه فی العدو). به زعم قرطبی کسانی که کافر قلمداد میشوند مستحق نکایه هستند. جان آنها را میتوان ستاند، بدن آنها ارزشی ندارد و باید هدف قرار گیرد، اموال و حتی باغات و اشجار آنها را باید به غنیمت گرفت و برای جلوگیری از تجدید حیات کفار، میتوان درختان آنها را آتش زد. به باور وی، زنان و دختران و سالمندان و جوانان، مشمول النکایه هستند. آنها را میتوان به اسیری گرفت، کشت،و از آنان فدیه و جزیه دریافت کرد. حکم کسانی هم که جنگیدهاند، قطعاً قتل است. یعنی کسانی از سپاه دشمن که در جنگ شرکت کردهاند، مستحق قتل هستند. او حتی در مورد حیوانات متعلق به کفار هم بحث کرده است. فصول متعدد کتاب او و کتب بسیار دیگری که در این زمینه وجود دارند عقبهی فکری داعش هستند. ما به خاطر بیخبری از این عقبهی فکری، موقعی که دیدیم نیروهای داعش غارت میکنند و آتش میزنند و در جادههای آرام اتوموبیلهای سوری ها را به همراه سرنشینان آنها به گلوله میبندند، تعجب کردیم. داعش و نیروهای مشابه آن، بعد از 800 سال به فقه قرطبی عمل میکنند.
سؤال: آیا ممکن است بعد از ناکامی در تصرف سرزمین، داعش به عملیاتهای تروریستی متوسل شود؟
نصری: داعش بعد از ملاحظهی تجربهی القاعده، قدری وسوسه شد تا تغییراتی در پارادایم جهادی خود تجربه کند. همان گونه که میدانید داعش، عملاً مفاهیمی مانند جهاد، هجرت، قلمرو، عدو و خشونت را بازتعریف کرد. از بنلادن نقل کردهاند که کشتار غیرصلیبیها و بخصوص سالمندان و کودکان و نمایش دادن آنها موجب هلاکت جهادیها میشود. اما داعش، دقیقاً برعکس عمل کرد: محاسبهی پراگماتیستی داعش این بود که میتوان با تصرف مناطق بیصاحبی در عراق و سوریه، قلمرویی اسلامی دست و پا کرد و سپس با غربیها وارد چانهزنی شد. طبق این محاسبه، میتوان مغضوبین و مطرودین را از اقصی نقاط جهان به سرزمین خلافت فراخواند (هجرت)، آنها را سازماندهی و آموزش داد (تمهید) و اندک اندک به گسترش قلمرو خلافت مبادرت کرد. هستهی مرکزی این فکر بعثیهای اخیراً جهادیشده و بخشی از عربهای سنی عراق و سوریه بودند که از تحولات جدید (مانند رونق و رفاه در بین کردها، ترکها، عربهای شیعی و ایرانیان) عمیقاً ناراضی بودند. آمریکاییها هم از رشد این گروه ناراحت نبودند.
سؤال: منظورتان از بعثیهای جهادی چی هست؟
نصری: ببینید بعثیهای زمان صدام دقیقاً از سال 1991 به بعد، شکوه و احترام خود را در عراق از دست دادند. آنها در جنگ علیه ایران واقعاً چیزی به دست نیاوردند و دو سال بعد از آتشبس با ایران، کویت را ضمیمه عراق کردند. اما در پی تجاوز صدام به کویت ، آمریکاییها رسماًً عراق را تار و مار کردند. ژنرال شوارتسکف و هیئت آمریکایی بعد از وارد کردن ضربات سنگین به عراق، چادری در بیابان برپا و هیئت عراقی را وادار به امضای یک تسلیمنامه کردند. طبق این توافق، عراق ملزم شد غرامت کویت را بپردازد، در مناطق کردنشین پرواز نداشته باشد و قانون تحریمهای همهجانبه را بپذیرد. در سال 2003 که صدام سرنگون شد، عراق به یک ویرانه بدل شده بود. برای این که عراق نفت را صادر میکرد و درآمد حاصله را صرف خرید فقط غذا، دارو و غرامت میکرد.
فرسایش حیات اقتصادی عراق به همراه ضربه روانی به حیثیت عراقیها، آنها را به سمت بنیادگرایی دینی سوق داده بود. خود صدام در خلال دوران اختفا، خیلی متدین شده بود. او در واپسین دفاعیهی خود، مدام آیه میخواند، قرآن به دست گرفته بود، محاسن بلندی داشت و میخواست از یک نیروی ماورایی برای غلبه بر انبوه اندوهی که گرفتارش بود، خلاص شود. به تعبیر یک نویسندهی سوری به نام ثناء امام (در ماه فوریه 2002)، عراقیها برای گریز از سرخوردگی ناشی از تحریم، عملاً به تدین پناه برده بودند. فقر و سختی ناشی از محاصره و تحریم، مردم عراق را دینی کرده بود و مظاهر عیشهای دنیوی نظیر کابارهها، مشروبخواری، روسپیگری و حتی بیحجابی در عراق، کمتر و کمتر میشد و به نوشتهی روزنامه النهار لبنان، هفتاد درصد مردم عراق نمازگزار شده بودند. حتی نخبگان بعثی هم، اکنون ادعای تدین میکردند. آمریکا در چنین فضایی وارد عراق شد و با ناتوانی آمریکا (پل برمر) در مدیریت امور عراق، موج دیگری از ناکامی و سرخوردگی، روان عراقیها (به خصوص عربهای سنی) را فراگرفت. اینجا بود که القاعده عراق و سازمان توحید و جهاد و پدیدهای به نام ابوبکر بغدادی به چهرهای کاریزما بدل شد. در زندانهای عراق بود که بعثیهای تازه جهادی شده، با جهادیهای تازه دنیوی شده، آشنا شدند و آشتی کردند که نتیجهاش به محض عقبنشینی آمریکاییها، خودنمایی کرد.
سؤال: یعنی الان، با مرگ بغدادی، میتوان گفت داعش رو به فروپاشی میگذارد؟
نصری: ببینید تفاوت استراتژیک بین یک گروه سلفی – جهادی با گروه چریکی این است که گروههای جهادی قائم به شخص نیستند. سؤال این گروهها این است که خلیفه کیست؟ اینان فقط به دنبال یک مجری هستند نه ایدئولوگ. چون ایدئولوژی مورد نیازشان همان شریعت است. پس، از نگاه یک گروه مدنی مانند جنبش دانشجویی سؤال این است که چه باید کرد و چگونه باید وارد عمل شد. اما از نگاه گروه ایدئولوژیکی چون داعش، سؤال این است که احکام و تکالیف حاضر و آماده را چه کسی باید اجرا کند تا بقیه با او بیعت کنند. ضمن این که داعش طی سالهای اخیر که هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی مدام در پی شکار رهبران داعش است، قطعاً به این موضوع فکر کرده و ساختار چابکی را برای غلبه بر خلأ رهبری تدارک دیده است. بر این اساس، من فکر میکنم قتل یا مرگ ابوبکر بغدادی فقط وقفهای در حیات داعش ایجاد خواهد کرد.
سؤال: با این اوصاف، و به عنوان سؤال آخر، راهکار برای خشکاندن ریشههای فکری داعش چیست؟
نصری: ببنید اینجا منطقهی خاورمیانه است. در این منطقه هویتخواهی و تعلقات هویتی اهمیت زیادی دارند برای این که هنوز حرکت موفقی رخ نداده تا هویتخواهی را تعدیل کند. هویتهای مذهبی – قومی – عشیرهای و به طور کلی حامیپروری نظاممند در این منطقه بسیار بسیار قوی است و قوت هم میگیرد. به خاطر فقدان یک نظام رهبری و قضایی و شهروندی هم، غالب رهبران همواره نگران هستند و استرس دارند. یکی از پیشرفتهترین کشورها در خاورمیانه همین ترکیه بود که اخیراً چند ده افسر و سرباز میخواستند سرنگون و نابودش کنند. این ترس روانی به اضافهی مقولاتی چون رانت، و نفوذ خارجی و کینههای نهفته، منطقه را به عنوان یک بستهی امنیتی نگه داشته است. در چنین بستری، خشونتگرایی فعالتر از مصالحهجویی است و تغییرخواهی طرفداران بیشتری دارد. نه تنها داعش بلکه هر گروه تحولطلب دیگر در این منطقه هوادارانی دارد که از نظام توزیع منابع ناراضیاند و به خاطر طرد شدن از کریدورهای قدرت، دل پرکینهای دارند.
بنابراین، اگر ساختارهای فکری – راهبردی که خشونت را بازتولید میکنند، فعال باشند همچنان شاهد ظهور خشونت در قالب داعش و امثالهم خواهیم بود. به نظرم توجه به چهار «اگر» زیر کمکی میکند برای تخمین آیندهی خشونت در منطقه:
- «اگر» اشغال سرزمینی مسلمانان (به خصوص در فلسطین)، استمرار داشته باشد، خشونتخواهان توجیه لازم برای حامیپروری را خواهند داشت.
- «اگر» تبعیض اقتصادی به صورت سازمانیافته، تداوم داشته باشد، محرومین و درماندگان، پیادهنظام خشونتگران خواهند شد.
- «اگر» دولتهای مرکزی درمانده شوند، یعنی از انجام سه کارویژه امنیتآفرینی، بهداشت و درمان و نظام قضائیه عادلانه باز بمانند، نیروهای محروم، خشونت خواهند کرد.
- «اگر» ایدئولوگهای خشونتپرداز، مشی خود را عوض نکنند و به جای مدارای با دیگران، حذف آنها را توجیه کنند، کسانی که در معرض حذف و انهدام هستند، خشونت را انتخاب خواهند کرد.
نویسنده
قدیر نصری (رئیس پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه)
قدیر نصری از شهریور 1399 رئیس پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه ، ناظر علمی گروه مفاهیم و متن های اساسی در خاورمیانه شناسی است. نامبرده دانش آموخته اندیشه سیاسی از دانشگاه تربیت مدرس و هم اکنون دانشیار اندیشه سیاسی کاربردی در دانشگاه خوارزمی تهران است.