نشست تخصصی با موضوع 100 روز ریاست جمهوری ترامپ
روز یكشنبه هفدهم اردیبهشت ماه ١٣٩٦ نشستی تحت عنوان «١٠٠ روز ریاستجمهوری ترامپ، سیاست خارجی امریكا نسبت به خاورمیانه و ایران» با حضور كارشناسان، اساتید، دانشجویان و خبرنگاران در مركز مطالعات استراتژیك خاورمیانه برگزار شد. سخنرانان این نشست دكتر ناصر هادیان، دكتر سید محمدكاظم سجادپور، دكتر كیهان برزگر و دكتر محمد جمشیدی در فرصت موجود به ارایه مطالب خود پرداختند.
ابتدای نشست با سخنان مقدماتی دكتر كیهان برزگر به عنوان میزبان و مدیرجلسه آغاز شد. وی ورودیه بحث را به این موضوع اختصاص داد كه امریكای ترامپ تفاوت عمدهای با امریكای اوباما به خصوص در حوزه سیاست خارجی دارد. وی در این باره گفت: دولت باراك اوباما در طول هشت سال از عمر خود سعی در پیشبرد اهداف خود با سیستم چندجانبهگرایی داشت، اما حالا دونالد ترامپ شیوه جداگانهای را در پیش گرفته و قصد دارد اتحادهای دوجانبه را به شكل ساختارسنتی امریكا ایجاد كند. به طور مثال قصد دارد تا با چین متحد شود یا با عربستان و حتی روسیه اما هر كدام به صورت جداگانه و علاقهای به ساختار چندجانبهگرایی پیشین ندارد. او به دلیل اینكه یك ذهنیت تجارت مسلك دارد سعی میكند در این چارچوب روابط و ساختار سیاست خارجی خود را شكل دهد.
ترامپ و لابیهای امریكایی/ ناصرهادیان،استاد دانشگاه
دكتر هادیان به عنوان نخستین سخنران نشست، درباره لابیهای امریكایی و مراكز تاثیرگذار بر سیاست خارجی امریكا سخن گفت. وی این مراكز را به سه بخش عمده یعنی لابیها، اتاق فكرها و مراكز حل و فصل مخاصمه تقسیم كرد و گفت: در بخش اول، لابیهایی مانند ایپك تاثیر هر اتفاقی در داخل و خارج از امریكا روی امنیت اسراییل را مورد بررسی قرار میدهند و سپس بر مبنای آن در داخل دولت شروع به بحث و بررسی میكنند تا در چارچوب و منافع اسراییل شرایط را تغییر دهند. گروه دوم مربوط به اتاق فكرها در امریكا هستند كه تاثیر بسیاری بر ساختار اجرایی و تصمیمگیری دولت امریكا دارند. اما گروه سوم را مراكز حل و فصل مخاصمه مینامند. آنها معتقدند كه در این چارچوب میتوان سیاست خارجی را نیز به سمت خصوصسازی سوق داد و بخش خصوصی ظرفیت و توانمندی بهتری در خصوص ارایه چارچوب سیاست خارجی نسبت به بخش دولتی دارد و راحتتر میتواند به سمت حل و فصل مخاصمهها نسبت به دولت پیش برود. یكی از مواردی كه این گروهها استفاده میكنند به دیپلماسی خط دوم مشهور است. هادیان در ادامه سخنانش افزود: من بیش از بیست سال است كه درگیر این بحث هستم اما هنوز ازجمله موضوعات بسیار جدید در دیپلماسی شناخته میشود. مبانی این سبك از دیپلماسی اینگونه است كه در جامعه تضاد وجود دارد و در میان دولتها نیز تضاد وجود دارد و تضاد به عنوان ذات جامعه شناخته میشود، همچنین در جامعه یك نابرابری ذاتی وجود دارد كه ما باید در این چارچوب مكانیزمی را ایجاد كنیم كه به یك راهحل برای موضوعات مورد اختلاف دست پیدا كنیم. موضوعاتی همچون بحث آپارتاید در آفریقای جنوبی یا موضوع فلسطین و اسراییل در چارچوب این نظریه قرار میگیرد. در حال حاضر دیپلماسی به سه بخش عمده تقسیم میشود. دیپلماسی دولت با دولت كه آن را شكل سنتی میگویند كه معمولا نیروهای وزارت خارجه و دولتی درگیر آن هستند. بخش دوم را دیپلماسی عمومی میگویند كه آن را میتوان ارتباط دولت با مردم دانست كه در ماهیت جامعه جدید شاهد این نوع ارتباطات هستیم كه بسیار مهم و جدی دنبال میشود. دیپلماسی نوع سوم را مردم با مردم میگویند. در این دیپلماسی معمولا اگر فردی به عنوان یك استاد دانشگاه یا به عنوان شخصی سخن بگوید هزینهای به كشور تحمیل نمیشود، اما اگر یك فرد دولتی یا یك مقام رسمی سخنی به میان آورد قطعا برای كشور هزینهبر خواهد بود و این تفاوت دیپلماسی نوع سوم با دیپلماسی سنتی است.
هادیان در ادامه خاطرنشان كرد: درباره تاثیر اتاقفكرها در دولت ترامپ باید گفت كه اگر به صورت كلی بخواهیم به آنها نگاه كنیم در امریكا حدود ١٠٠اتاق فكر وجود دارد. اما آنها را میتوان به سه بخش عمده تقسیم كرد. بخش اول محافظهكاران هستند كه با حضور دولت ترامپ در كاخ سفید از اهمیت بسیار بالایی برخوردار شده است و حداقل تصور میكنند كه بسیار تاثیرگذار هستند. نوع دیگر از این اتاق فكرها تلاش میكنند نظرات جهتداری را ارایه ندهند. گونه دیگری از این گروهها اتاق فكر چپها هستند. ما باید سعی كنیم با اینها در ارتباط باشیم، چرا كه جهتگیری آنها در تصمیمگیریهای دولت موثر است. ما باید حتما با مراكزی مانند CSIS در ارتباط باشیم و روی آنها اثر گذار باشیم. البته نباید ظرفیتهای خودمان را نیز محدود كنیم. آنها بسیار علاقهمند هستند فكر كنند اثرگذار هستند اما من از آنجایی كه با آنها از نزدیك كار كردم، میدانم كه میزان تاثیرگذاری آنها اینقدر هم نیست بلكه سیاست در داخل امریكا چارچوب خاص خود را دارد. تصمیمگیریها بسیار پیچیده و روشها متفاوت است به خصوص اینكه تصویب یك لایحه در كنگره امریكا بسیار متفاوت از چیزی است كه این مراكز دنبال میكنند. در دولت هم نمیتوان گفت كه چارچوب نظری آنها را اتاق فكرها تعیین میكنند، ما باید با اتاق فكرها به اندازهای كه ظرفیت دارند كار كنیم و بیش از ظرفیت ممكن از آنها توقع نداشته باشیم.
ترامپ و خاورمیانه/ كاظم سجادپور، استاد دانشگاه
محمد كاظم سجادپور در خصوص سیاست خاورمیانهای ترامپ گفت: اظهارنظر درباره ترامپ بسیار مشكل است، وی هیچ سابقه اجرایی ندارد و حتی سابقه آكادمیك نیز ندارد. كمتر رییسجمهوری در تاریخ ایالات متحده است كه از چنین گذشتهای برخوردار باشد. او حتی برخلاف روسای جمهور پیشین جملات بسیار كوتاهی را به كار میبرد كه فاقد هرگونه ظرفیت تحلیلی است، حال اگر بخواهیم سیستم خاورمیانهای او را مشخص كنیم، سخت خواهد بود. با این وجود رویكرد ترامپ را میتوان به سه بخش عمده تقسیم كرد. ١- استمرار و تغییر ٢- ابهام و روشنی ٣-انباشت و اتحاد.
١- سیاست خارجی امریكا در همه جای دنیا و به خصوص خاورمیانه استمرار گذشته را دارد. كماكان ساختار نظامی امریكا در خاورمیانه حفظ شده است و بر مبنای آن طرح و برنامه آماده میشود. جیمز متیس به عنوان یك نظامی قدیمی كه در ساختار حضور دارد، در راس پنتاگون قرار دارد و ساختار به مانند گذشته مشغول فعالیت است و كار خود را انجام میدهد و سیاستها در عراق و سوریه را نیز دنبال میكند. ساختار اولویت امریكا و یك چیز مهمتر از آنها و همچنین اهمیت خاورمیانه در سیاست داخلی امریكا نیز كماكان استمرار دارد. یعنی سیاست خاورمیانهای امریكا صرفا بر مسائل خارجی و سیاست خاورمیانهای تعریف نمیشود. بلكه این شرایط بستگی به شرایط داخلی دارد كه یكی از این موضوعات تاثیرگذار لابیها بودند كه به آن اشاره شد. ولی به هر حال عاملی تعیینكننده در سیاست خارجی امریكا به شمار میآید. اما در عین حال شاهد یك تغییر هستیم. لحن گفتار امریكا با جهان تغییر كرده است. تمركز بیشتری به مسائل خاورمیانه دارد و برعكس اوباما توجه بیشتری روی منطقه دارد. در كنار این مساله، سوالی كه وجود دارد این است كه نگاه امریكا نسبت به منطقه در حال تغییر است؟نه ساختارها به آن اجازه نمیدهد. اما اینكه مسائل را به چه سبكی پیش میبرد، در این چند ماهه نشان داده كه دموكراسی و حقوق بشر برای ترامپ مهم نیست. با این وجود شاهد برخی تغییرات در شرایط هستیم.
٢- ما با ابهام و روشنی در خصوص ترامپ مواجه هستیم. ابهام از این نظر كه ترامپ شخصیت خاصی دارد و غیرقابل پیشبینی است و در این مدت هم ثابت كرده است كه به راحتی مسیر خود را تغییر میدهد و به راحتی مواضع خود را تغییر داده و هیچ تضمینی نیست كه در آینده نیز سیاستهای خود را تغییر ندهد. در تحلیل گرایشهای ترامپ باید گفت كه او به گفتمان جكسونیسم نزدیكتر است. این تفكر بیشتر توجه به سیاست داخلی امریكا دارد و مبارزه با دشمنی است كه قصد دارد به هویت امریكا خدشه وارد كند. اما اگر كسی بخواهد یك چارچوب مشخص در سیاستهای ترامپ پیدا كند هنوز چیز دقیق و روشنی وجود ندارد و بسیار مبهم است. هنوز مشخص نیست اولویت امریكا در بحث سیاست خارجی چه موضوعی است. اما در این ابهام یك روشنی وجود دارد. این روشنی به معنی آن است كه نظامیها در امریكا روی كار آمدهاند. اكنون دست بالایی در سیاست خارجی دارند و پستهایی كه عناصر دیپلماتیك باید در آنها مستقر شوند كماكان خالی است و تیلرسون به عنوان وزیر خارجه در برخی از نشستهای حوزه امنیت ملی حضور نداشته است و به مرور مركز ثقل سیاست خارجی امریكا از وزارت خارجه به شورای امنیت ملی، جیمز متیس و افرادی كه در كاخ سفید و شورای امنیت ملی تاثیرگذار هستند منتقل شده است كه اكثرا نظامیهای جنگهای عراق و افغانستان در آن حضور دارند. از سوی دیگر رفتار سیاست خارجی امریكا به شكل قابل توجهی به سمت امور نظامی گرایش پیدا كرده است. به طور مثال اقدام نظامی كه در افغانستان انجام دادند، نشان میدهد گرایش حل و فصل بحرانها تمركز زیادی روی اهرم نظامی دارد. موضوع دیگری كه در این بین بدیهی است، زمانی كه رییسجمهور تسلط چندانی بر موضوعات سیاست خارجی ندارد، اطرافیان روی او تاثیرگذارتر خواهند بود. اكنون شاهد آن هستیم كه جرد كوشنر، مشاور و داماد دونالد ترامپ نقش عمدهای در سیاستهای منطقهای و بحث فلسطین و اسراییل ایفا میكند. حتی میگویند میان كوشنر و بنن به عنوان استراتژیست ارشد كاخ سفید اختلافات فراوانی وجود دارد. به طور مثال در بحث اقدامی كه ترامپ در سوریه انجام داد، بنن با توجه به نوع تفكری كه داشت مخالف آن بود. با این وجود نقش اطرافیان روی ترامپ بسیار برجسته است. از همین رو بسیاری معتقدند كه یك جنگ داخلی و سیاسی درون دولت ترامپ وجود دارد تا جایگاه خود را در این چارچوب پیدا كنند. یك نكته دیگری كه در حال روشن شدن است، برعكس حرفهایی كه مطرح میكردند این است كه خاورمیانه در حال تبدیل شدن به نقطه تمركز تیم ترامپ است.
٣- امریكا در بخش سوم با یك دوگانه انباشت و اتحاد مواجه است. امریكا حداقل ١٠ تا ١٢ پرونده انباشته شده حل نشده دارد. از جمله میتوان به مسائل ایران، عراق، افغانستان و... اشاره كرد. اكنون یك بحث در خصوص مثلث كردی، امریكا و تركیه است. بحث فنی در خصوص رابطه كردها و امریكا وجود دارد. اما اكنون كشش حل و فصل موضوعات در دولت ترامپ وجود ندارد. حتی در خصوص حملهای كه به سوریه انجام داد، تجزیه و تحلیل مختلفی وجود دارد كه نشان میدهد سیاست خارجی مدونی در خصوص سوریه نیست و هدف از این حمله برای جلبتوجه افكار عمومی بوده است. در این بین دونالد ترامپ هیچ موفقیتی جز انتصاب قاضی فدرال نداشت. اگر رسانههای امریكایی را در طول صد روز گذشته دنبال كنیم متوجه میشویم به حدی هجمه روی ترامپ وجود دارد كه در نهایت اعلام كرد كه به صد روز چندان اعتقادی ندارد. ولی بمباران سوریه اندكی از فشارها براو كاست. اكنون به نظر میرسد كه پنتاگون نقش عمدهای در شكل دادن به این پروندهها پیدا كرده است. اما به نظر میرسد برخلاف حرفهایی كه ترامپ قبل از حضور در كاخ سفید میزد و كتابی كه نوشته است، به نام امریكای فلج شده، كه در آن بسیاری از اشكالات را متوجه متحدان امریكا میدانست و رهبران این كشورها را بهشدت تحقیر میكرد اما اكنون مشاهده میكنیم كه ترامپ به متحدان سنتی خود در حال نزدیك شدن است. به هرحال با شرایط نوینی روبهرو هستیم كه تركیبی از ابهام و روشنی، استمرار و تغییر و انباشت و اتحاد است كه شاهد بازگشت به شیوه سنتی امریكا و اتكا به ساختار نظامی كشور است، اما هرچه باشد، خاورمیانه، خاورمیانه است و تعداد زیادی از روسای جمهور امریكا را سركار گذاشته است و به نظر میرسد چالش بزرگی برای هركسی است كه بخواهد با این منطقه سروكار داشته باشد. اگر به خاطر داشته باشید آقای اوباما تاكید داشت كه اسد باید برود، اما اوباما رفت ولی آقای اسد كماكان باقی مانده است.
ترامپ و برجام/ محمدجمشیدی، استاد دانشگاه
دكتر محمد جمشیدی به عنوان سومین سخنران سیاست امریكا در قبال برجام را مورد بررسی قرار داد. وی در این خصوص گفت: سیاست امریكا در قبال ایران به سه حوزه عمده منطقهای، برجام و داخلی تقسیم میشود. در دولت ترامپ توجه به سیاست داخلی ایران عملا از بین رفته است، در حالی كه مسائل منطقهای اولویت اساسی پیدا كرده است. اگر بخواهیم به سیاست ترامپ در قبال ایران بپردازیم،باید به دو مساله جدی توجه كرد. جمشیدی در ادامه تاكید كرد، یكی از این دو مساله برجام است كه با توجه به تحلیلها برجام در دولت ترامپ باقی میماند. از نظر من برجام در این راستا بود كه قصد داشتند از دستیابی ایران به سلاح هستهای جلوگیری كنند كه در آن موفق شد. برآورد امریكاییها این بود كه ایران سلاح اتمی نمیخواهد، اما در اصل قصد داشت كه اجازه ندهد كه اگر ایران اراده هم كرد نتواند به سلاح اتمی دست پیدا كنند. پس در واقع هدف اصلی برجام همین بود. دومین تحلیل مدیریت دوره گذار در خاورمیانه است زیرا منطقه روی آرامش نخواهد دید، بنابراین باید امریكا كمربندهای خود را سفت ببندد چون این روند به طول میانجامد. از همین رو استراتژیهای مقطعی و عملیاتهای بلندمدت را دستور كار قرار داده و این روند در دولت ترامپ نیز ادامه پیدا كرده است.
این استاد دانشگاه عامل سوم را تثبیت رقابت دولتهای منطقهای با امریكا دانست و گفت: در این بین هم دولت آقای اوباما و هم آقای متیس به دنبال آن هستند كه ظرفیت تغییر بازی را در منطقه از ایران بگیرند. آنها معتقد بودند كه با گرفتن این سلاح میتوان راحتتر با ایران سخن گفت. پیشبینی آنها این بود كه بعد از توافق هستهای تقابل در منطقه تشدید میشود. این را میتوان در ادبیات دولت ترامپ غیرقابل پیشبینی هم میتوانید مشاهده كنید. بحث بعدی تغییر سیاست در داخل ایران است كه آنگونه كه گفتم ترامپ توجه چندانی به مسائل داخلی ایران ندارد. نكته اصلی كه این رویكردها بیان شد، به این دلیل بود كه شكلدهنده سیاست امریكا در قبال برجام بود.
وی در ادامه تاكید كرد: مواضع ترامپ را در خصوص پاره كردن برجام و حرفهای تند او در خصوص آن اگرچه دنبال میكنم و مورد تحلیل قرار میدهد اما آنها را با اصالت نمیبینم و برنامه را چیز دیگری میدانم. در كنار این بنیادهای استراتژیك چند منطق برای تحلیل موضوع وجود دارد. یكی تحلیل منطقهای دوم داخلی و سوم فنی است. آنچه در دولت اوباما مهم بود بیشتر منطق فنی بود و اصالت منطق او اینگونه بود كه ابزارهای ایران را بگیرد تا نتواند نقش تغییردهنده بازی را در منطقه ایفا كند. حتی نقدهایی كه به اوباما میشد كه میتواند ١٥ سال دیگر برنامه هستهای خود را از سر بگیرد، معتقد بود فعلا توانسته این مساله را حل كند. اما در دولت ترامپ این موضوع متفاوت است. منطق منطقهای است كه این موضوع را دنبال میكند. البته میتوانیم توجیه كنیم كه آنها زیادهخواهی میكنند، اگر دولت اوباما با منطق فنی به ایران نگاه میكرد، ترامپ با منطق منطقهای شرایط را پیش میبرد.
جمشیدی در خصوص الگوی سیاست خارجی ترامپ گفت: اگرچه غیرقابلپیشبینی است و روزانه باید آن را دنبال كرد اما چند الگوی مشخص را دنبال میكند. دولت ترامپ به دنبال داغ كردن نقاط حساس برای برای بازسازی مناسبات راهبردی است. ترامپ دیگر از رویكرد تجاری محور فاصله گرفته است كه نمونه آن را میتوان در بحث چین مشاهده كرد. ترامپ ابتدا بحث تایوان را مطرح كرد كه بتواند امتیاز تجاری از چین بگیرد اما در بحث كره شمالی امتیاز تجاری داد تا پكن را در كنار خود برای مقابله با كره قرار دهد. او به دنبال آن است موضوع سوریه و حتی برجام را فعال كند تا مناسبات را بازسازی كند. پس از كنار گذاشتن فلین از مشاور امنیت ملی شرایط به سمتی رفت كه دونالد ترامپ به تشكیلات سنتی نزدیكتر شده است. از نظر من تیم ترامپ مهمتر از شخص ترامپ است. در سیاست خارجی بیشتر به تیم باید نگاه كرد. شخصیت آقای ترامپ مشخص است كه برای ایجاد عدم اطمینان است. او ابتدا یك ادبیات تند و برهمزننده را اتخاذ میكند و سپس میگوید هرچه شما تصمیم گرفتید آن را اعمال كنید. او به راحتی نظرش تغییر میكند. او در خصوص كره گفت نگاه من تغییر كرده است و رییسجمهور چین ١٠ دقیقه در خصوص سیاست منطقه و تاریخ كره صحبت كرد و من نظرم تغییر كرد. همانطور كه اشاره شد آقای ترامپ در صد روز اول هیچ دستاوردی نداشت و به نوعی مجبور شد در حوزه خارجی فعال شود و آن را ادامه دهد. اما در بحث برجام و ایران شاهد آن هستیم كه پس از صحبتهای تهدیدآمیز فلین اتفاق خاص دیگری رخ نداد تا نامه تیلرسون به كنگره بود كه در آنجا به لزوم بازبینی سیاست امریكا نسبت به ایران مطرح شد. از مجموعه مواضعی كه اتخاذ كردند، را میتوان در چند محور اشاره كرد. اوباما به جامعه داخلی و نخبگان این وعده را داده بود كه اگر برجام رخ دهد سیاست منطقهای ایران نیز تغییر خواهد كرد. ما بعد از برجام برآورد ما این است كه سیاست منطقهای ایران تهاجمیتر شد.
وی در ادامه تصریح كرد: در واقع در نگاه دولت ترامپ برجام برای به دست آوردن یك دستاورد غیر هستهای شكست خورده است و فقط برنامه هستهای ایران را به تعویق انداخته است. دوم اینكه رفتار ایران تهاجمیتر شده است. از سوی دیگر پر بسامدترین موضعی كه دولت ترامپ در قبال ایران اعمال میكند، ایران را عامل كل مسائل منطقهای میداند. مشكل برجام از دیدگاه دولت ترامپ این است كه برجام همه حوزههای تهدیدزای ایران را پوشش نداده و تنها به موضع هستهای پرداخته است. در نامه تیلرسون چندین مورد شاهد تهدیدهای ایران هستیم. نتیجهای كه گرفته میشود این است كه باید به ایران یك نگاه جامع داشت و نمیتوان نگاه نقطهای و غیرجامع داشت. شاید انگیزهها متفاوت باشد اما نگاه جامع یعنی اینكه همه تهدیدات ایران را باید در یك بسته كامل نگاه كرد و باید به صورت منطقهای به ایران پرداخت. اصطلاح روح برجام كه ترامپ در خصوص آن صحبت كرد، منظور ترامپ این است كه تمام تعهدات خاورمیانهای ایران شامل روح برجام میشود. در كل اگر بخواهیم به مساله نگاه كنیم امریكا به دنبال بازنگری سیاست خود در قبال ایران است. آنها تمام تعهدات ایران را به منطقه پیوند زدهاند. امریكا با حضور در منطقه غربی عراق و شرقی سوریه عملا به دنبال كوتاه كردن دست ایران در منطقه است. دومین كاری كه ادامه میدهند، از تعلیق تحریمها به عنوان یك ابزار فشار استفاده خواهند كرد. دولت ترامپ به دنبال سیاست منطقهای است و راهحل آن را هم دور كردن ایران از مسائل منطقهای میداند. راهبرد ترامپ مبتنی برجنگ نیست، برجام از نگاه دولت ترامپ از ظرفیت فشار بر دولت ایران برخوردار است و نهایتا راهحل را تشدید فشار به مانند ظرفیتهای هنوز فعال نشده و همچنین عدم تعلیق تحریمهای امریكا علیه ایران بدانند.
ترامپ و داعش/ كیهان برزگر، استاد دانشگاه
دكتر كیهان برزگر به عنوان آخرین سخنران در خصوص سیاستها و محدودیتهای امریكا در قبال مبارزه با داعش سخن گفت و عنوان كرد: یكی از سیاستهای امریكا كه هنوز تغییر نكرده سیاست مبارزه با داعش است و با استراتژی دولت اوباما تفاوتی نكرده است. استراتژی مبارزه با تروریسم ترامپ كه به تازگی منتشر شده نشان میدهد كه ترامپ دو رویكرد را دنبال میكند. نخست پرهیز از مداخلات نظامی هزینهبر و دوم به دنبال حملات نظامی هدفمند علیه گروههای تروریستی است. این بحثی بود كه اوباما هم به دنبال آن است. نكتهای كه وجود دارد این است كه چرا این تغییر صورت نمیگیرد كه این موضوع به محدودیت استراتژیك امریكا بازمیگردد. برخلاف ادعاهایی كه مطرح میشود، امریكا توان لازم را برای ورود مستقیم ندارد. البته توان نظامی دارد اما مسائلی وجود دارد كه واقعا درگیر شدن با داعش آنگونه كه ترامپ اعلام كرده كه قصد دارد داعش را ریشهكن كند واقعا به چالش میكشد. محدودیتهای امریكا را در این زمینه به چند بخش عمده تقسیم میشود.
١- در درجه اول ائتلاف امریكایی در مقابل یك ائتلافی قرار دارد كه ائتلاف مقابل قویتر از ائتلاف امریكاییها در منطقه است. در ائتلاف مقابل ایران، روسیه، عراق، سوریه، حزبالله به علاوه تركیه در این روزها قرار دارد. تمركز این ائتلاف روی مسائل امنیت ملی است. بنابراین آنها در این زمینه بسیار مصمم و مداوم عمل میكنند. اگر نگاه كنید از ابتدای بحث داعش ایران و روسیه بسیار مصمم وارد شدند. ورود سریع ایران و روسیه در بحث داعش روندهای مبارزه با تروریسم را توانست به نفع ایران تغییر دهد كه اقدام بسیار هوشمندانهای بود. چرا كه تمام نیروها مجبور شدند كه استراتژی مبارزه با داعش را ایجاد كنند. اما دیر آمدن دیگر ائتلافها به بحث موجب شد كه آنها بر روندها مسلط نشوند. بهطور مثال شاهد تركیه بودیم و حتی عربستان قصد داشت یك ائتلاف عربی را شكل دهد كه به نوعی نگرانی از این بود كه جمهوری اسلامی بتواند بر روندها حاكم شود. در ائتلاف ایران و روسیه آنها بر مناطق استراتژیك مسلط هستند كه ائتلاف امریكا در این زمینه ضعیف است كه به نوعی یك محدودیت استراتژیك محسوب میشود.
٢- عدم ظرفیت امریكا برای همكاری با این ائتلاف است. بحث پوتین و ترامپ را در این مدت شنیدهایم كه ترامپ سعی خواهد كرد كه به روسیه نزدیك شود تا ایران را منزوی كند و با هم در سطح ژئوپولتیك به توافق دست پیدا كنند. به نظر میرسد ترامپ این ظرفیت را ندارد. چرا كه روسیه و ایران به گونهای یك دوره جدید از همكاریهای خود را دنبال میكنند كه پیدا كردن ظرفیتهای جدید در مبارزه با داعش است. این ظرفیت هم منطق جغرافیایی و هم استراتژیك دارد. منطق جغرافیایی این دو دیدگاه در جایی هستند كه جغرافیای داعش حضور دارند. اگر این دو كشور نقطه اصلی مبارزه با تروریسم نباشند به گونهای داعش میتواند گسترش پیدا كند. بنابراین این دو كشور راهكار خود را برای مبارزه با داعش به صورت مستقل تعریف كردند. از همین رو اینكه گفته میشود پوتین و ترامپ همكاری میكنند، صحیح نیست چرا كه این ظرفیت را بروكراسی سیاست خارجی امریكا در حال حاضر ندارد و این یك محدودیت دیگر استراتژیك برای امریكا به حساب میآید برای اینكه بگوید من با داعش میجنگم.
٣- محدودیت دیگر مخالفت جمهوری اسلامی است. دو كشور ایران و امریكا ائتلاف را به صورت مستقل برای هم تعریف میكنند. میدانیم كه ظرفیتهای همكاری ایران و امریكا در زمینه مسائل منطقهای با محدودیتهایی روبهرو است كه البته در حوزه مبارزه تروریسم ممكن است فضاهایی ایجاد شود كه این میتواند به سود ایران باشد چرا كه امریكا در این زمینه هرچه تلاش كرده نتوانسته در خصوص مسائل منطقهای با ایران وارد مذاكره شود. شاید یك زمانی این محدودیتها درش باز شود تا دو طرف بتوانند مذاكره كنند اما هنوز این زمان فرا نرسیده است.
٤- عدم توانایی امریكا در بسیج شبكههای مردمی است كه نیروهای موثر محلی هستند كه بهشدت مبارزه با تروریستها تاثیرگذار هستند. امریكا به دلیل اینكه نتوانسته یك تعادلی بین رویكردها و اتحادهای منطقهای خود را دنبال كند نمیتواند اتصال با شبكههای بسیج مردمی ایجاد كندكه یك محدودیت دیگر برای امریكا محسوب میشود.
5- شاید محدودیت آخر برای امریكا مساله تركیه و كردی است. این روزها شاهد آن هستیم كه ایران، تركیه و روسیه بر سر مناطق كاهش تنش به توافق رسیدند. تركها به این دلیل وارد همكاری با ایران و روسیه شدند كه مساله سوریه به مانند سالهای گذشته از زاویه تغییر رژیم سوریه نیست، بلكه از زاویه كردی و شمال سوریه است. تركها به دنبال آن هستند كه موضوع مهم امنیت ملی خود را وارد مساله سوریه كنند. همان كاری كه ایران و روسیه انجام دادند. ایران و روسیه با ورود به فاز امنیت ملی توانستند بسیج عمومی ایجاد كنند و این تداوم را در سیاست خارجی به پیش بردند. تركیه هم بخشی از این جریان است. نكتهای كه وجود دارد كه محدودیت استراتژیك محسوب میشود، نیروی كردی به عنوان اصلیترین متحد امریكا برای مبارزه با داعش است و برای آن نیز هزینه میكنند. آنها همزمان میدانند كه این نیروی كردی یك محدودیت خاص خودش را دارد. تركیه در معادلات خود با روسیه و ایران حتما این بحث را مطرح میكند كه معادله كردی نباید به ضرر امنیت ملی تركیه در شمال سوریه تبدیل شود. همین مساله باعث شده یك محدودیت استراتژیك دیگر برای امریكا ایجاد شود. وی در پایان افزود: در مجموع شیوه مبارزه با داعش در زمان ترامپ تغییر نكرد و این هم به محدودیت استراتژیك امریكا در صحنه نبرد مبارزه با داعش باز میگردد. بنابراین ترامپ هم نمیتواند تغییر عمده در سیاست خود در قبال مبارزه با تروریسم ایجاد كند. به هر حال سیاست ترامپ در مبارزه با داعش اگر بتواند در درون منطقه زمینههای خود را تغییر دهد و همكاری خود با دیگر كشورها را تقویت كند برای جمهوری اسلامی میتواند یك نقطه مثبت باشد چرا كه مبارزه با تروریسم در سیاست خارجی ایران یك اولویت است و این اگر بهگونهای برسد كه ابتكار عمل را به دست آورد، مشروعیت خود را كسب كرده است. سیاست ایران هم میتواند دو جنبهای باشد كه نیروهای ایران درگیر مبارزه با تروریسم است و این نكته استراتژیك نظامی كه خوب هم عمل میكند باید تبدیل به یك كالای سیاسی و دیپلماسی شود.
نویسنده: میثم سلیمانی
منبع: روزنامه اعتماد