خاورمیانه، هارتلند پوتین

در اول دسامبر 2016 ولادیمیر پوتین در سیزدهمین نطق سالانه اش در کاخ کرملین در ارتباط با اولویت های داخلی و خارجی روسیه نکاتی را عنوان کرد که گویی تئوری هارتلند پوتین نوشته می شود. ارتقای موقعیت روسیه به عنوان یکی از پرنفوذترین مراکز دنیا از اولویت های سیاست خارجی روسیه مطرح می شود. در این راستا روسیه منافع حیاتی خود را در برقراری ثبات در خاورمیانه می داند و سوریه و بهار عرب برای روسیه فرصتی تاریخی برای برنامه ریزی جهت یک حضور دوباره و خیزشی نو به حساب می آیند.
 
در سالهای 2000 تا 2014 انقلابها و خیزشها علیه دیکتاتورها حداقل در دوازده کشور همجوار روسیه موجبات نگرانی مسکو را فراهم کرده بود. نگران کننده ترین کشورها در این میان به لحاظ جغرافیایی و سیاسی صربستان، گرجستان و مهمتر از آنها اکراین بود که راه حل بحرانش توانست پوتین را به سوی بهترین راه حل ها نه تنها برای رهایی از بن بست همسایگان، بلکه به سوی نقش آفرینی جدید بکشاند.
 
در اواخر سپتامبر 2015 حضور نظامی روسیه در سوریه منجر به ادامه اثرگذاریش در منطقه خاورمیانه شد. همچنین تصویب قطعنامه پیشنهادی روسیه در حمایت از آتش بس در سوریه در آخرین روزهای دسامبر 2016 نیز مهر تاییدی برای پذیرش نقش و تاثیر روسیه بود.
 
 ولادیمیر پوتین در سیزدهمین نطق سالانه اش در کاخ کرملین در اول دسامبر 2016 در بازنگری سند سیاست خارجی روسیه با مفهوم جدید، دنیا را به بلوک هایی تقسیم می کند که در آن روسیه در بلوک اوراسیایی درنظر گرفته می شود و اولویت درسیاست خارجی، ارتقای موقعیت روسیه به عنوان یکی از پرنفوذترین مراکز دنیاست.
 
با این اوصاف به نظر می رسد روسیه برای خیزش به سوی ابرقدرت بودن با ساخت یک بلوک جدید حرکت می کند که امن بودن و مستحکم بودن این بلوک را از چندین منظر می توان مدنظر قرار داد:
 
نخست، در بخش غربی این بلوک، تلاش برای همگرایی با دولتهای آلمان و فرانسه می تواند استراتژی جدیدی برای باز نمودن فضای ژئوپلیتیک به سوی اقیانوس اطلس باشد. اگرکشورهای اروپایی مانند انگلیس از اتحادیه اروپا جدا شوند، روسیه یک گام به جلو حرکت خواهد کرد. پوتین تکلیف خود را در بخش غربی اش با وقایع اوکراین و شبه جزیره کریمه از قبل روشن کرد. هم اوکراین به عنوان بخش جدایی ناپذیر و خط قرمز روسیه در غرب اوراسیا و هم شبه جزیره کریمه در سواحل دریای سیاه، تنگنای ژئوپلیتیک روسیه را برای رسیدن به آبهای آزاد جبران می کنند. ساکنان روس تبار کریمه نیز به دلیل توجه پوتین به این شبه جزیره به عنوان عمق استراتژیک روسیه هستند. همچنین بندر سواستوپول در سواحل جنوبی شبه جزیره کریمه که مقر ناوگان روسیه در دریای سیاه بوده، حیات خلوت این کشور را در این بخش پیرامونی غربی حفاظت می نماید.
 
دوم، در بخش شرقی این بلوک چین با روسیه همسو است. چین با استفاده از حق وتوی خود در شورای امنیت سازمان ملل در رابطه با راه حل بحران سوریه در جهتگیری هایش این همسویی را اثبات کرد.
 
سوم، در بخش جنوبی و به عنوان بهترین گزینه برای خلاص شدن از تهدیدات ژئوپلیتیکی این بلوک اوراسیایی آینده، خاورمیانه پرآشوب قرار می گیرد که معمای موفقیت پوتین یعنی بحران سوریه و همگرایی با ایران را درخود دارد. محصور بودن در خشکی روسیه را همواره متوجه نقاط پیرامونی اوراسیا همچون ایران و سوریه می نماید. استراتژی موفق پذیرش قدرت منطقه ای ایران و کمک به بشار اسد در مبارزه با تروریسم فرصت های اصلی ژئوپلیتیکی روسیه در منطقه در سال های اخیر بوده اند.
 
در ورای این چیدمان پیرامونی تهدید ژئوپلیتیکی دیگر، حضور ایالات متحده به عنوان ابرقدرت در خاورمیانه است. اگرچه روسیه همواره امریکا را به عنوان یک تهدید نگاه کرده، اما امروز اقدامات امریکا را در حل مسایل داخلی برخی کشورها مانند عراق و سوریه و یا یمن ناکافی دانسته و طولانی شدن بحران خاورمیانه را در بی کفایتی این کشور در حل بحرانهای منطقه می داند. بنابراین موقعیت را برای دست یافتن به منافع حیاتی و ایفای نقش فعالانه تر در دخالتهای منطقه ای غنیمت می شمارد.
 
اما در یک نگاه بدبینانه، بسیاری از کارشناسان مشکلاتی را برای روسیه در راه رسیدن به این چنین اهداف و اولویتها در نظر می گیرند که شاید برای آنها نیز بتوان دلایل نقضی ذکر کرد: نخست آنكه، اقتصاد روسیه توان لازم برای یک ابرقدرت بودن را ندارد و روسیه از تامین مالی حضور پایدار در خاورمیانه عاجز خواهد بود. در پاسخ، می توان سود حاصله از فروش سلاح به منطقه و تاثیر غیر مستقیم بر اقتصاد داخلی روسیه از طریق اشتغالزایی و تاثیر بیشتر بر معاملات تجاری وگازی را در راستای توسعه اقتصادی روسیه درنظر گرفت.
 
دوم آنکه دانش سیاسی نظامی ایالات متحده در حضور در خاورمیانه به دلیل تعاملات متعدد امریکا در منطقه بسیار بیشتر از روسیه است. این در حالیست که سیاست اوباما برای بحران های داخلی کشورهای منطقه با عنوان "عدم دخالت در امورداخلی کشورها" بحران را تشدید نموده و موجب بروز گروه های تروریستی نیز گردیده است.
 
سوم آنکه آمریکا متحدانی جدی در منطقه دارد که از او در ماموریت های نظامی حمایت می کنند. اما این متحدان پس از شکست عملیات نظامی امریکا هم به لحاظ مالی و هم انسانی در عراق تا حدودی از سیاستهای خارجی امریکا فاصله گرفته اند.
 
در شمای کلی هنگامی که کرملین در نظر دارد روسیه را به عنوان یک ابر قدرت در مقیاس جهانی عرضه نماید، خاورمیانه به لحاظ نزدیکی جغرافیایی، دارابودن ذخایر هیدروکربن و بی ثباتی های اجتماعی و سیاسی در راستای کشورهای اروپایی، آمریکا و چین در اولویت های سیاست خارجی مسکو قرار می گیرد و حضور نظامی روسیه در سوریه با هدف پر کردن خلا ناشی از فروپاشی شوروی و از دست دادن سرزمین کاملا توجیه می شود.
 
روسیه منافع حیاتی خود را در برقراری ثبات در خاورمیانه از طریق دخالت فعال در درگیری های داخلی سوریه دیده و تمایل دارد خود را به عنوان کشوری حافظ صلح به جهان بشناساند. از این منظر می توان گفت روسیه نه برای مبارزه با تروریستها و نه صرفا برای حمایت از اسد، بلکه برای بودن و ماندن در خاورمیانه آمده است. سوریه و بهار عرب برای روسیه فرصتی تاریخی برای برنامه ریزی جهت یک حضور دوباره و خیزشی نو به حساب می آیند.
 
 بهانه نزدیک روسیه در مبارزه با تروریسم خبر از بهانه دورتری همچون حضور مستقیم در صحنه خاورمیانه می دهد. خاورمیانه ای که هارتلند بلوک اوراسیایی است و هر کس بر این هارتلند تفوق یابد منافعش بیشتر تأمین خواهد شد. برای روسیه غرب اوراسیا به سوریه ختم می شود که در آن حضور نظامی و جدی دارد. جنوبش با ایران تمام می شود که همواره به عنوان یار استراتژیکش از او یاد می کند و در شرق اوراسیا با کشور چین روبروست که بعد از پیمان شانگهای روابط گسترده تری به نسبت قبل آغاز نموده اند. در نهایت اگر روسیه بتواند کشورهای اروپایی را نیز با خود همراه سازد، پازل اوراسیایی پوتین کامل می شود.


نویسنده