سایه ستاره داوود بر قفقاز جنوبی؛ امتداد منافع اسرائیل از مهار ایران تا پروژه‌های نظامی و انرژی و نفوذ نرم

نوع مطلب: مقاله

نویسنده: هیراد مخیری، مدیر گروه بررسی سیاست خارجی روسیه و مسائل قفقاز

مقدمه

قفقاز جنوبی در سال‌های اخیر به یکی از محورهای مهم سیاست خارجی و امنیتی اسرائیل تبدیل شده است؛ منطقه‌ای که سه جمهوری گرجستان، جمهوری آذربایجان و ارمنستان را در بر می‌گیرد و در نقطه‌ای قرار دارد که منافع قدرت‌های بزرگ جهانی همچون روسیه، اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا با دو بازیگر مهم منطقه‌ای یعنی ایران و ترکیه تلاقی پیدا می‌کند. همین موقعیت ژئوپلیتیکی، قفقاز جنوبی را به بستری واقعی برای پیشبرد بخشی از اهداف امنیتی و ژئوپلیتیکی تل‌آویو در اوراسیا تبدیل کرده است؛ اهدافی که ابعاد نظامی، اطلاعاتی، انرژی‌محور و فرهنگی دارند و به‌ویژه پس از تحولات چند سال گذشته، از جمله جنگ دوم قره‌باغ و جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل، اهمیت بیشتری یافته‌اند.

در کنار این سه جمهوری، مناطقی مانند جمهوری خودمختار نخجوان (وابسته به جمهوری آذربایجان) و دو منطقه خودخوانده یعنی آبخاز و اوستیای جنوبی که موقعیت ویژه‌ای در ساختار ژئوپلیتیک قفقاز دارند، در معادلات امنیتی، انرژی و نقش‌آفرینی قدرت‌های خارجی جایگاهی مکمل دارند.

مهار پیرامونی ایران؛ جمهوری آذربایجان در خط مقدم بازی اطلاعاتی

بدون تردید، محدودسازی نفوذ منطقه‌ای ایران مهم‌ترین دغدغه اسرائیل در قفقاز جنوبی است. همکاری‌های اطلاعاتی و امنیتی نزدیک میان تل‌آویو و باکو طی دو دهه گذشته دقیقاً در راستای همین هدف طراحی شده‌اند. فروش پهپادهای پیشرفته، ایجاد زیرساخت‌های شنود مرزی و آموزش نیروهای امنیتی بخشی از این همکاری‌ها بوده‌اند. نمونه بارز این راهبرد، جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل در سال ۲۰۲۵ بود که طی آن، برخی گزارش‌های معتبر نشان دادند جمهوری آذربایجان زیرساخت‌های لجستیکی و عملیاتی خود را در اختیار تل‌آویو قرار داد. این اقدام به اسرائیل اجازه داد تا بخشی از عملیات پهپادی و اطلاعاتی خود علیه اهدافی در شمال‌غرب ایران را از خاک آذربایجان مدیریت کند. این تجربه به تهران نشان داد که قفقاز جنوبی، و به‌ویژه خاک آذربایجان، می‌تواند در مقاطع بحرانی به خط تماس مستقیم با اسرائیل تبدیل شود.

امنیت انرژی و خطوط لوله؛ از BTC Pipeline تا پروژه‌های گازی دریای خزر

جنبه دوم راهبرد اسرائیل در قفقاز جنوبی، موضوع امنیت انرژی است. تل‌آویو به‌خوبی دریافته که وابستگی به منابع انرژی محدود و پرریسک، یک آسیب‌پذیری ساختاری برای امنیت ملی محسوب می‌شود. از این رو، سرمایه‌گذاری در مسیرهای متنوع تأمین انرژی و مشارکت در پروژه‌های قفقاز جنوبی را بخشی از سیاست انرژی خود قرار داده است.

یکی از کلیدی‌ترین پروژه‌ها، خط لوله باکوتفلیسجیهان (BTC Pipeline) است که نفت دریای خزر را از طریق گرجستان به بندر جیهان ترکیه منتقل می‌کند و سپس به بازارهای جهانی صادر می‌شود. علاوه بر آن، پروژه‌های گازی دریای خزر (Caspian Gas Projects) در سال‌های اخیر اهمیت بیشتری یافته‌اند؛ به‌ویژه در شرایطی که اتحادیه اروپا در تلاش است وابستگی به گاز روسیه را کاهش دهد.

اسرائیل از طریق سرمایه‌گذاری مستقیم یا غیرمستقیم، سهمی در توسعه این زیرساخت‌ها دارد. این حضور، علاوه بر تأمین منافع انرژی اسرائیل، موقعیت آن را در معادلات ژئوپلیتیک انرژی اروپا نیز ارتقا می‌دهد و جایگاه تل‌آویو را به‌عنوان شریک مورداعتماد غرب تقویت می‌کند.

زنگزور؛ کریدوری برای پیوند ژئوپلیتیک ترکیه و اسرائیل

دالان زنگزور به یکی از موضوعات تازه و چالش‌برانگیز در سیاست منطقه‌ای تبدیل شده است. این کریدور که پس از جنگ دوم قره‌باغ و با فشار آذربایجان و ترکیه مطرح شد، قرار است نخجوان را از طریق خاک ارمنستان به بخش اصلی جمهوری آذربایجان متصل کند.

اگر این دالان عملیاتی شود، یک شاهراه ترانزیتی میان آذربایجان، ترکیه و حتی اسرائیل فراهم خواهد شد. اسرائیل این پروژه را نه‌تنها به‌عنوان مسیر حمل‌ونقل کالا، بلکه به‌عنوان حلقه‌ای مکمل در زیرساخت‌های انرژی می‌بیند. در واقع، این مسیر می‌تواند پشتیبان لجستیکی برای خط لوله باکوتفلیسجیهان (BTC Pipeline) و پروژه‌های گازی دریای خزر (Caspian Gas Projects) باشد و دسترسی انرژی از دریای خزر به آناتولی و دریای مدیترانه را تسهیل کند.

اما ایران با این پروژه به‌شدت مخالف است؛ زیرا فعال شدن دالان زنگزور مرز زمینی ایران با ارمنستان را کاهش می‌دهد و پیوند ژئوپلیتیکی تهران با ایروان را به خطر می‌اندازد. افزون بر این، از نگاه ایران، زنگزور بخشی از پروژه پان‌ترکیسم ترکیه و آذربایجان است که می‌تواند پیوند ترک‌زبانان منطقه را تقویت کند و زمینه تحرکات هویتی در مناطق ترک‌نشین ایران را فراهم سازد.

در این میان، برخی تحلیل‌گران بر این باورند که اسرائیل نیز به‌طور غیرمستقیم از شکل‌گیری این کریدور حمایت می‌کند تا فشار پیرامونی بر ایران را افزایش دهد. در واقع، زنگزور مکملی برای همان سیاست «فشار چندلایه» اسرائیل است؛ سیاستی که از همکاری‌های اطلاعاتی و نظامی گرفته تا بازی با کارت‌های هویتی و مسیرهای ترانزیتی جدید را در بر می‌گیرد.

پان‌ترکیسم؛ کارت هویتی در دست تل‌آویو

یکی دیگر از ابعاد نسبتاً پنهان سیاست اسرائیل در منطقه، پیوند تاکتیکی با جریان‌های پان‌ترک است. پان‌ترکیسم از دیرباز در آذربایجان و ترکیه به‌عنوان یک گفتمان هویتیسیاسی نفوذ داشته و در سال‌های اخیر، در مناطق ترک‌نشین ایران نیز با تحریک‌های رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی به‌صورت پراکنده نمود یافته است.

برخی شواهد نشان می‌دهد که اسرائیل از طریق حمایت غیرمستقیم رسانه‌ای، لابی‌های فرهنگی و تأمین منابع محدود مالی، در تداوم و تحریک برخی تحرکات پان‌ترکی نقش دارد. این تحرکات می‌تواند در مقاطع حساس، به‌عنوان ابزار فشار نرم علیه تهران عمل کند؛ ابزاری که در کنار فشارهای نظامی و امنیتی، ایران را درگیر چالش‌های قومی و هویتی در مناطق مرزی می‌کند.

نفوذ نرم؛ جامعه یهودیان کوهستانی (Mountain Jews)

در بُعد نرم‌افزاری نیز اسرائیل در قفقاز جنوبی برنامه‌ای فعالانه دارد؛ به‌ویژه در ارتباط با جامعه یهودیان کوهستانی (Mountain Jews). این جامعه، که ریشه‌های تاریخی چندصدساله در داغستان، آذربایجان و بخش‌هایی از گرجستان دارد، یکی از قدیمی‌ترین جوامع یهودی منطقه است که پیوند هویتی خود را حفظ کرده است.

تل‌آویو طی سال‌های اخیر تلاش کرده با بازسازی کنیسه‌های قدیمی، تأسیس مراکز آموزشیفرهنگی و حتی اجرای طرح‌های مهاجرت معکوس، پیوند این جامعه را با اسرائیل تقویت کند. این حضور فرهنگیهویتی، بخشی از پروژه نفوذ نرم اسرائیل در قفقاز است که در کنار ابعاد امنیتی و انرژی، یک لایه مکمل در تثبیت جایگاه تل‌آویو در این منطقه راهبردی ایجاد می‌کند.

نتیجه‌گیری؛ سایه در حال گسترش و بایسته‌های سیاست ایران

قفقاز جنوبی امروز برای اسرائیل صرفاً یک حوزه پیرامونی نیست؛ بلکه به یک عمق استراتژیک مکمل تبدیل شده است که امکان کنترل تحرکات ایران، تثبیت امنیت انرژی، گسترش نفوذ نرم و حتی نقش‌آفرینی در پرونده‌های قومی و ترانزیتی مانند زنگزور را فراهم می‌کند. «سایه ستاره داوود» اکنون بر کوه‌های قفقاز نه‌تنها در قالب پهپادها و همکاری‌های اطلاعاتی، بلکه در مسیرهای انرژی، راه‌های ترانزیتی و پیوندهای هویتی گسترده‌تر شده است؛ روندی که پیامدهای مستقیم بر امنیت ملی ایران و موازنه ژئوپلیتیکی کل اوراسیا دارد.

در این میان، راهبرد ایران باید با در نظر گرفتن چند محور کلیدی بازطراحی شود:

1- تقویت دیپلماسی چندجانبه: ایران باید در تعامل با ارمنستان، گرجستان و حتی روسیه، مسیرهای همکاری منطقه‌ای را تقویت کند تا مانع تثبیت کامل محور آذربایجانترکیهاسرائیل در پروژه‌هایی مانند زنگزور شود.

2- تنوع‌بخشی به پیوندهای ترانزیتی: توسعه کریدورهای جایگزین و تقویت اتصال با آسیای میانه، ارمنستان و روسیه، می‌تواند جایگاه ایران را در شبکه ترانزیتی قفقاز حفظ کند و فشار ژئوپلیتیکی زنگزور را کاهش دهد.

3- مدیریت تهدیدات هویتی: سرمایه‌گذاری هدفمند در توسعه پایدار، آموزش و تقویت پیوندهای هویتی در مناطق مرزی ترک‌نشین، مهم‌ترین سپر در برابر تحرکات پان‌ترکیسم و پروژه‌های نفوذ نرم اسرائیل است.

4- حفظ بازدارندگی امنیتی: رصد دائمی همکاری‌های اطلاعاتی اسرائیل در قفقاز و ارتقای سطح بازدارندگی سایبری، پهپادی و ضدجاسوسی در مرزهای شمال‌غربی باید به بخشی از راهبرد دفاعی ایران تبدیل شود.

5- هوشیاری در حوزه انرژی: همکاری با پروژه‌های انرژی موازی (مانند مشارکت در خطوط انرژی ارمنستان و روسیه) می‌تواند بخشی از انحصار آذربایجان–ترکیه–اسرائیل در بازار انرژی اروپا را متوازن کند.

در نهایت، ایران باید چشم‌اندازی فعال، آینده‌نگر و منطقه‌محور داشته باشد؛ زیرا وزن ژئوپلیتیکی قفقاز جنوبی به‌عنوان کریدور انرژی و امنیتی، در دهه‌های پیش‌رو احتمالاً بیشتر هم خواهد شد. هرگونه غفلت در این حوزه می‌تواند پیامدهایی فراتر از یک منطقه پیرامونی برای امنیت ملی و انسجام سرزمینی ایران داشته باشد.


نویسنده

هیراد مخیری (دبیر گروه)

هیراد مخیری، پژوهشگر مهمان و دبیر گروه بررسی ملاحظات استراتژیک روسیه در خاورمیانه در مرکز پژوهش های علمی و مطالعات استراتژیک خاورمیانه می باشد. وی دانش آموخته مقطع دکتری در رشته روابط بین الملل دانشگاه آزاد اسلامی واحد زنجان می باشد. حوزه مطالعاتی نامبرده مسائل روسیه و قفقاز می باشد.


1.دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید در وب سایت منتشر خواهد شد
2.پیام هایی که حاوی تهمت یا بی احترامی به اشخاص باشد منتشر نخواهد شد
3.پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد